آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

خداحافظی آرمان با سال 90 و سلام بر سال 91

    سلام گل مامان     قبل از اینکه دیر بشه اومدن بهار 91 و چهارمین بهار زندگیت را بهت تبریک میگم امیدوارم شاد و سلامت و موفق سالهای خوبی را در پیش رو داشته باشی. بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست   نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال...
28 اسفند 1390

امید

سلام روزها دارن به سرعت برق میایند و میرند و میگذرند و ما هر روز در تلاش و برای نزدیک شدن به هدفهامون صبح را با امید به شب و روز را با امید به آینده به روز بعد میسپاریم. اگر امید و هدف نبود زندگی هم نبود. مدتهاست که نیمتونم بیام و سری به وبلاگ پسرم بزنم و خاطراتش را براش ثبت کنم..... نمیتونم بیام و پیغامهای دوستانم را بخونم و باهاشون هم صحبت بشم..... نمیتونم به دوستانم سر بزنم و خاطرات قشنگشون را بخونم و عکسهای زیبای دوستان کوچولوم را ببینم.... زندگی داره با سرعت جلو میره و اینقدر شتابان حرکت میکنه که گاهی من ازش جا میمونم..... عمرمون داره با این سرعت میگذره...... امیدوارم این تنها ...
3 اسفند 1390

دومین سفر آرمانی به مشهد

تیر 88 روز تولد امام علی (ع) روز پدر...آرمان تازه دندونش در اومده بود و آماده شده بود بره دیدن پدر بزرگهاش دومین سفر آرمانی به مشهد به خوبی گذشت..خدا را شکر...حالا تا کی دوباره قسمت بشه بریم مشهد.. مدتها  بود که آرمان در جریان رفتن به مشهد بود و ما از طریق عکسها و فیلمهای تلویزیون حرم اما رضا(ع) را بهش نشون داده بودیم و کلی در مورد اونجا براش توضیح داده بودیم... مسیر رفت را با قطار رفتیم و از اونجایی که آرمان عاشق قطار بازی و هواپیما بازیه کلی برای خودش تخیلات ساخته بود و از همه بیشتر هیجان زیادی بود که برای اونها داشت.....هیجان میگم یک چیزی میشنوی.....از هیجان ...
17 بهمن 1390

مشهدی آرمانی

  سلام به پسرم تیر 88 ......آرمان 10ماهه   اگر خدا قسمت کنه و حرف پیش نباشه و همه چیز روال عادی خودش را  طی کنه یا به قول معروف امام رضا بطلبه ...چند روزی میرویم شهر مشهد مقدس   شهر مشهد با پسوند مقدس زیباتره....شهری که تمامی مردم از تمام نقط  کشور و حتی خارج از کشور با اشتیاق و شوق خاصی با کوله باری از حاجت و دلی پر از درد و دل قدم به سویش برمیدارند و با دلی سبک و آرام و اطمینانی دوباره به شهرهای خودشون برمیگردند .... اگر با هواپیما به این شهر بریم وقتی که در بالای شهر قرار میگیریم سعی داریم که به هر شکلی شده چشممون ح...
2 بهمن 1390

خاطرات مامان

آرزوهای مامان خیلی دور و درازه.... تمومی نداره....البته مهمترین و اولین آرزوم شاید تا زمانی که که دیگه روحی در بدنم نباشه سلامتی و موفقیت و خوشبختی و شادی شما پپسره گلم هستش....شاید هر کدوم از اینها تنها یک لغت ساده باشند که ما بارها اونها را شنیده ایم ولی از زمانی که شما شکل گرفتی تا اکنون و هر لحظه بیشتر از لحظه پیش معنای واقعی این لغات حس میشه و اهمیت بیشتری پیدا میکنه..... مامان آرزوهای دست یافتنی و دست نیافتنی زیادی داره که برای آرزوهای دست یافتنی باید تلاش کنه و صبر داشته باشه که بتونه بهشون برسه ولی برای اون آرزوهای دست نیافتنی چیکار باید بکنه؟ یکی از اونه آرزوهای دست نیافتنی اینکه برگرده به دوران کود...
1 بهمن 1390

آرمان سیبیلو

سلام قند عسل مامان   خرداد 88     نمیدونم زمانی که این نوشته ها را میخونی اینقدر بزرگ شدی و سیبیلهات در اومده یا نه؟؟؟ بهرحال آلان دوره ای است که شما به این قضیه اهمیت میدی و برات هم خیلی جالبه..... توجهت از زمانی به این قضیه معطوف شد که چندی پیش توی یکی از سریالهای داخلی یک آقا سیبیلویی بود که بزرگ خاندان و فرد مورد احترام بود و با صدای کلفتی با حالت حق به جانب حرف میزد و سیبیلهای خوبی هم داشت....حالا ما بزرگترها اینقدر تو احوالات خودمون بودیم که شکل کلی را میدیدیم ولی شما سیبیلهای اون آقا خیلی برات جلب نظر میکرد.... چند وقتیه که میگی :مامان من آقا سیبیلویم و صدا...
26 دی 1390

نصیحت مادرانه به پسرم آرمان و آرمانها

سلام گل خوش بوی مامان آرمان 9 ماهه...خرداد 88 ....2 روز بعد از تولد دختر خاله رونیا...خونه خاله   اول از همه بگم که از دیروز یاد گرفتی که هر وقت کاری که داری لنگ مامانه یا حتما میخوای یک چیزی را داشته باشی میگی مامان یک عالمه دوستت دارم و مامان هم اولش که این را ازت میشنید کلی ذوق زده میشد و مدام در پی صحبتت در جوابت میگفت که مامان هم تو را قد یک دنیا و یک آسمون بزرگ و هرچی که در چشمم بزرگ میاد دوستت داره ولی حالا کلک شدی و چون میبینی که مامان با این حرف زود نرم میشه تو موقعیتهای دیگه هم ازش استفاده میکنی تا مامان را راضی کنی به کاری که شاید ما باهاش مخالف باشیم و یا یک کاری کنی که ما نار...
15 دی 1390

آرمان 3 سال و 3 ماه و 3 روزه

                      آرمان 8 ماهه...اردیبهشت 88 پنج شنبه 1 دی ماه 1390 آرمان گلم 3 سال و 3 ماه و 3 روزه شد. این اتفاقیه که از 1 سالگی تا 12 سالگی هر شخصی بوجود میاد و فقط 12 سال میشه اون تاریخ رند سال و ماه و روز را با همدیگه داشت.....2 سال اول را نتونستم ثبت کنم چون حساب کردنش مشکل بود ولی امسال به یمن عضویت در نی نی وبلاگ این امکان فراهم شد و تونستم اون را ثبت کنم.   امیدوارم که در طول عمرت همیشه  سلامت ...موفق...ش...
5 دی 1390

شرکت در اولین جشنواره نی نی وبلاگ

    سلام سلام صدتا سلام   با امید به اینکه جشنهای تولد نی نی وبلاگ هر سال بهتر از سال قبل برگزار بشه     تقدیم به نی نی وبلاگ که خاطرات پسرم را در اون ثبت میکنیم   با آرزوی موفقیت دوستان خوب این جشنواره و ارسال آثار فقط بهانه ای است برای آشنایی بیشتر بچه ها و خانواده هاشون با همدیگر.با سر زدن به همدیگه دوستیهای جدید شکل میگیره که شاید بعضی از این دوستیها بتونه دوام بیشتری پیدا کنه و تاثیرات مثبتی در پی داشته باشه و همچنین از تجربیات هم استفاده کنیم و دیگه اینکه از مشکلات هم خبردار بشیم و  اگه بتونیم همدیگر را...
2 دی 1390

آرمان و انار و هندوانه و شب یلدا 90

سلام عزیزم انارک آرمانی 30 آذر 90 از مهد به آرمان به مناسبت شب یلدا یک نقاب اناری دادن سی ام آذره و یک شب زیبا یه شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره جای پاییز رو زمستون می گیره ننه سرما باز دوباره برمی گرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده آرمانی با نقاب انار و لباس هندوانه مبره به استقبال شب یلد...
30 آذر 1390