تقدیم به بهترین مادران
ايام شادماني و روز ولادت است هنگام شاد بودن و وقت عبادت است تقدیم به بهترینهای دنیا تمامی مادران که همیشه و در همه حال عزیزند تقدیم به مادران عزیزی که در قید حیاط اند از جمله مادر خودم...مادر همسرم...خواهرم....خاله ام....دوستانم....و خدا رحمت کنه تمامی مادران عزیز دیروز را که خاک خانه آنهاست تقدیم با احترام به مادر عزیز که عاشقانه دوستت داریم این شعر از مجله کوکانه نوشته شده...... مادرم مادرم چون آینه ساده است و مهربان چشمهایش آسمان . مادرم مثل نسیم فصل لبخندش بهار روی لبهایش انار . ...
آرمان و جشن نوروز 93
بـنام خدای بهار آفرین ....... بهار آفرین را هزار آفرین به جمشید و آیین پاکش درود ........... که نوروز از او مانده در یادبود . . . خاطره و عکس در ادامه مطلب... جشن نوروز امسال آرمانی در تالار معلم روز پنج شنبه 22 اسفند 92 از ساعت 8.30 تا 12.15 با شادی بسیار برگزار شد.این دومین جشن نوروز آرمان بود.اولیش مربوط به نوروز 91 بود مدیریت قبلی مهد در داخل خود مهد جشنی کوچیک برگزار کرد.جشن 92 باز در تالار معلم توسط مدیریت جدید با شکوه برگزار شده بود که آرمان بخاطر عدم تمرین مراسم به دلیل مقارن بودنش با سفر حجمون نتونست شرکت کنه ولی امسال برای جشن نوروز 93 از آبان ماه تمرین کرده...
سال 93 سال اسب
سال نو پیشاپیش مبارک هر سال قبل از اینکه نوروز بشه همه ما دوست داریم که تقویم نو بخریم و اولین کاری هم که میکنیم این هستش که بدونیم لحظه تحویل سال چه ساعتی و سال نوع با نام کدوم حیوان نامگذاری شده. در ایران سالهاست که برای هر سال نامی نهاده شده و آنها را در تقویمها به ثبت میرسانند. جالب است که حوادث و اتفاقاتی که در هر سال رخ میدهد زیر تاثیر و نفوذ حیوان نماد آن سال قرار می گیرد. موش ...گاو ....پلنگ .....خرگوش ....نهنگ ....مار ....اسب ....گوسفند ....میمون .... مرغ .... سگ ....خوک .... موش و بقر و پلنگ و خرگوش  ...
باز هم تاریخی رند در زندگی آرمانم
سلام پسر مهربونم بازم هم تاریخی رند در زندگی شما پسر مهربونم امروز یعنی سوم اسفند ماه سال 1392 شما 5 سال و 5 ماه و 5 روزه شدی این هم عکسی از آرمانی در 5 سال 5 ماه و 5 روزگیش مبارکت باشه آرزوم اول سلامتی شما و بعدش عاقبت به خیریت عزیزکم ...
خدا حافظی با اولین دندان شیری نزدیک است
سلام به پسرم که داره یواش یواش وارد مراحل بالاتری تو زندگیش میشه که وقتی تو اون جریان بیافته کلی با حال و هوای این روزهاش فرق میکنه. مدتهاست که مدام حسرت همین روزها و روزهای قبل تر را می خورم.آلان با آرامش هرزمان که بخوام بغلت میکنم ...زیر گردنت را بو میکنم.....وقتی خوابی کف دستات و گاهی صورتت را بوس میکنم.تو خواب به چهرت نگاه میکنم و لذت میبرم.....در آغوش میگیرمت و تو هم از اینکه من را اینقدر صمیمی و با فشار و علاقه در آغوش میگیری لذت میبری و حتی بوس های محکمی بر روی لپهای هم می کنیم...کلی از مهد و از خیالاتت برام حرف میزنی که همه بوی بچگی داره....ولی میدونم که این روزها چند وقت دیگه تموم میشه و نه از اون بغلهای گرم و صمیمی...
دهمین سالگرد ازدواجمون
سلام این مطلب مخصوص و مابین من و پدر هستش. گرچه ساده و کوتاه ولی تبریک و پیمان مجدد مابین ماست.دهمین سالگرد یکی شدنمون مبارک همسرم. در 21 بهمن 82 شب عید غدیر ما دست در دست هم گذاشتیم . آلان یک دهه است که در کنار هم هستیم.هرسال در این شب بخاطر جشن 22 بهمن نورافشانی در آسمان شهر میشه و من و پدر اون را به فال خوش خودمون میگریم و سعی میکنیم با جشنی کوچیک خودمان را خوشحالتر کنیم. خدا لطف کرده و دسته گل زندگیمون آرمان را در سال 87 بهمون داد و اون سال با وجود پسرکم پنجمین سالگردمون را جشن گرفتیم. اما یکی از بهترین خاطرات ما از سالگرد ازدواجمون مربوط هستش به 21 بهمن 91 که درست در سالروز یکی شدنمون ...