بهار بهار
بهار بهار
صدا همون صدا بود
صداي شاخه ها و ريشه ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنايي
صدات مياد ... اما خودت كجايي
وابكنيم پنجره ها رو يا نه
تازه كنيم خاطره ها رو يا نه
بهار اومد لباس نو تنم كرد
تازه تر از فصل شكفتنم كرد
بهار اومد با يه بغل جوونه
عيد آورد از تو كوچه تو خونه
حياط ما يه غربيل
باغچه ما يه گلدون
خونه ما هميشه
منتظر يه مهمون
بهار اومد لباس نو تنم كرد
تازه تر از فصل شكفتنم كرد
بهار بهار يه مهمون قديمي
يه آشناي ساده و صميمي
يه آشنا كه مثل قصه ها بود
خواب و خيال همه بچه ها بود
آخ ... كه چه زود قلك عيديامون
وقتي شكست باهاش شكست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چين كرد
خنده به دلمردگي زمين كرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا كرد
من و با حسي ديگه آشنا كرد
يه حرف يه حرف ‚ حرفاي من كتاب شد
حيف كه همش سوال بي جواب شد
دروغ نگم ‚ هنوز دلم جوون بود
كه صبح تا شب دنبال آب و نون بود
(تورج شعبانخانی)
نوروز 92
تعطیلات امسال نوروز خیلی طولانی بود و ارمان حسابی از تعطیلاتش با برنامه ها و سرگرمی و مسافرت طولانی که به شمال داشتیم لذت برد.عکسها و خاطرات نوروز را در آرشیو دیگه ای ثبت کردم و تنها به عکس سفره هفتسین اکتفا کردم.
29 فروردین 92 آبشار تهران
این اولین دفعه ای بود که ما آبشار تهران رفتیم.نمیدونم دقیقا کی افتتاح شده ولی اگرچه در انتهای بزرگراه همت هستش و خیلی از مناطق اصلی تهران دوره ....ولی آبشارهای طبقات مختلف و دیدن بخش غربی تهران از ارتفاع واقعا لذت بخشه.ما که خیلی لذت بردیم.مسیر سبز ساخته شده همراه با گلهای متنوعی که در مسیر کوه کاشته شدن و هنوز خیلی هاشون غنچه بودند که اگه اونها هم باز بشن همراه با تماشای مناظر زیبا ی اطراف ارزش رفتن را داره.
خدایا بخاطر تمامی نعمتهای خوبی که بهمون دادی شکر
من خدایی دارم، که در این نزدیکیست…
نه در آن بالاها!
مهربان، خوب، قشنگ…
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد!
او مرا میخواند،
او مرا میخواهد،
او همه درد مرا میداند…
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم…
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.
او خدایست که همواره مرا میخواهد،
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند…