آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

داستان خانم گاوه و شیرو

1391/11/12 22:14
نویسنده : مامان آرمان
2,867 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیزک مامانلبخند

داستان خانم گاوه از اونجایی شروع شد که پارسال به همرا ه دوست خوب وبلاگیمون آریا عزیز و مامان مهربونش رفته بودیم سرزمین عجایب و اونجا یونیسف غرفهای داشت برای تشویق بچه ها به شیر خوردن .اونجا بود که به بچه ها یک پاکت شیر و یک بسته جایزه بنام شیرو دادن. ماجرای اون شیروی جایزه که شامل پوستر بزرگ از شیرو و یک کتاب داستان و یک بازی و یک خط کش قد کودکانه و تعدادی برچسب بود از اینقرار بود که شیرو قصه یک بچه  شیری هستش که هر روز سه لیوان شیر میخوره و به کسانی که شیر نمیخورن با تردستی که فرشته شیر بهش یاد داده پاکت شیر ظاهر میکنه و میده تا اونها هم شیر بخورن و قوی بشن. ما خطکش قد شیرو را تو اطاقت به کمد کتابها نصب کردیم و باهاش قد شما را همیشه اندازه گیری میکنیم.کتاب و بازی شیرو هم گاهی از کمدت در میان و مورد استفاده هستش. اما داستان خانم گاوه بعد از این قضایا و امسال چند وقت پیش توسط مامان شکل گرفت.اول فقط به صورت یه قصه من درآوردی مامان برای پیش از خواب بود و حالا تبدیل شده به داستانی با اجرای نمایش شما.

خانم گاوه

آرمان:مامان شیر چطور درست میشه؟

مامان: خانم گاوه صبح که از خواب بیدار میره به دشت میره تا صبحانه بخوره....اون علفها را  تند تند که غذای خوشمزه ای برای اونه میخوره.....شکمش که پر شد علفها تو دلش به شیر تبدیل میشن و حالا شیر تو دل خانم گاوه توسط آقای دامدار دوشیده میشه.آقای دامدار شیرها را توی ظرفهای بزرگ میریزه و میبره کارخانه شیر و اونها را میجوشونند.بعد شیر را با دستگاه میریزند تو پاکتهای شیر......حالا آقای راننده (پاشو میزاره رو دنده) با سرعت میاد کارخانه و شیرها را میزاره پشت کامیونش و شیرها را میبره به سوپرها....بعدش مامان یا پدر میرن سوپر و پول میدن و شیر میخرند

آرمان حالا دوغ چطور درست میشه؟ مامان: مامان دوباره همون داستان قبلی را از ابتدا برات تعریف میکنه فقط بجای پاکتهای شیر میگه دوغها را میریزند تو بطری دوغ.

آرمان تمام محصولات لبنی را مثل کشک....پنیر....دونه به دونه جدا میپرسه تا مامان همه را و با همون داستان اول از ابتدا تعریف کنه فقط اسم محصولات و نوع بسته بندی را تغییر میده.در این میان وقتی مامان داره قصه میگه آرمان میره تو نقشها و اول نقش خود خانم گاوه که رفته دشت داره علف میخوره و بعد نقش آقای دامدار که شیرها را میبره کارخانه و بعد بسته بندی محصولات و بعد نقش آقای راننده را یک نفره بازی میکنه و بیشتر از همین قسمت اجرای نمایشش خوشش میاد. داستان شیرو هم با اجرای شیرو که شیر قوی هستش و روزی سه لیوان شیر میخوره و از زیر شنل جادویی که فرشته مهربون شیر بهش داده برای پاکت شیر درمیاره توسط مامان بیان و اینبار شما فقط تصویر نقشها در جلوی چشمهات حرکت میکنه.

 

یاد خودم میافتم.....از زمانی که یادمه تا وقتی بچه بودم توی ماه تابستون چندتا نوار قصه داشتم که فقط تو این ایام فرصت گوش کردنشون را داشتم.تو اتاق تلویزیون ضبط صوت را میاوردم و نوار قصه هام را توش میگذاشتم و خودم جلوی ضبط صوت دراز میکشیدم.وقتی قصه گفته میشد من فقط زل میزدن به ضبط و حتی پلک هم کمتر میزدم ...من به ضبط زل زده بودم اما اصلا اون را نمیدیدم.فقط تصاویر قصه ای که داشتم گوش میکردم را برای خودم جلوی چشمام تصور میکردم.حالا میتونم درک کنم که آرمان چه حسی داره و شاید اون از من خلاقتر باشه چون من هیچوقت به خطور نمیکرد که خودم نقش قصه ای که گوش میکردم را بازی کنم ولی پسرم دوست داره که در قالب نقش بره و موقع بیان قصه اون را به بهترین شکل اجرا کنه.

روزی سه لیوان شیر یادت نره

آرمان آرزوهایمان

آرمان عزیز با نمایی از تهران

(دی ماه 1391.....بام تهران)


  این هم یک شعر در وصف گاو

 گُنده است و او دارد

وزن و هیکلی سنگین

 خوش به حال گاوی که

ذره ای نشد غمگین

 یونجه می خورد هر روز

 غصه ای ندارد او

می رود به هر جایی

 بوده قلدُر و پُر رو

 دائماً دُمَش را نیز

 می دهد تکان اما

 خسته هم نمی گردد

 گاو گنده و زیبا

 روز و شب، مگس ها را

 می پراند او با دُم

 با صدای زنگوله

 لحظه ای نگردد گُم

 اهل بازی و تفریح

 هست و بادُمش شاد است

 از تمام غم ها نیز

 راحت است و آزاد است

 بی خیال و دل گنده

 هست و بوده او نادان

 داده حقو به او روزی

 مانده عقل ما حیران

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان زهرا دختر دوست داشتنی
17 بهمن 91 11:37
ماجرای جالبی بود
و چه قصه جالبی
خوشبختانه زهاری من عاشق شیر است و خدا را شکر خوب شیر می خوره ولی اصلا میونه خوبی با ماست نداره

دوست گلم با پست 60و 61 بروزیم


مامان ماهان
26 بهمن 91 10:24
چه داستانهای جالب و آموزنده ای.ممنون مامانی.


ممنون عزیزم