پسر پیش دبستانی من (مهر 92)
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ام شاد و خندان باز گرد
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن میدرید
تا دورن نیمکت جا میشدیم
ما پر از تصمیم کبری میشدیم
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریحی نبود
کاش میشد باز کودک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم
دیروز دوشنبه روز اول مهر 92 بود.آرمانم از هفته پیش بخاطر شروع کار مامان مهد رفتن را شروع کرده اما به صورت رسمی آغاز سال تحصیلی جدید 92 و 93 از شنبه این هفته یعنی 30 شهریور 92 با جشن آغاز سال در مهد شروع شده و آرمان وارد پیش دبستانی شد.
دیروز اول مهر 92 بعد از گذاشتن آرمان در مهد با مامان ریحانه رفتیم کیکهای تولدشون را که قراره هفته آینده در مهدشون گرفته بشه را سفارش دادیم و بعدش من به سمت تجریش براه افتادم. تو ماشین خانمی میگفت از شعرهای اول مهر که در زمان ما بیشتر در تلویزیون در روزهای ابتدایی سال بسیار شنیده میشد خوشش نمیاد و از حال و هوای این روزها چندان دل خوشی نداره.اما من برعکس از برنامه ها و شعرهایی که به مناسبت این روزها در روزهای آخر شهریور از تلویزیون پخش میشد که تمام حال و هوای مهر و مدرسه و دوستان جدید یا دیدن دوستان قدیمی و لوازم نو و کتابهای نویی که با ذوق میاوردیم خونه و خواهرم اونها را تمیز جلد میکرد خیلی لذت میبردم.یکیش باز مدرسه ام دیر شد اکبر عبدی بود که از دیدن هرساله اون سیر نمیشدم.
خرید مانتو و مقنعه نو....کیف و کفش نو...لوازم تحریری که از 2 هفته جلوتر خریده میشد و وقتی که خیلی کوچیک بودم حتی شبها اونها را کنار رختخوابم میچیدم و بعد به خواب میرفتم....یاد دوستای قدیمیم و استرس کلاس و معلم جدید....دلتنگی برای دوستانی که در سال جدید با هم تو یه کلاس نبودیم و باید از هم جدا میشدیم و اصرار به مدیر که ما را دوباره در یک کلاس قرار بدهند...خلاصه تمام خاطرات خوش من بود که هنوز مثل فیلمی واضح جلوی چشممه.کاش میشد جند روزی به اون دوران برگشت.
امسال شنبه روز کاری منه و متاسفانه نتونستم روز ابتدای سال تحصیلی پسرم که پیش میره در کنارش باشم اما شب قبل سفارشات لازم را بهش کردم و با اینکه همون مهد قبلی میره ولی یه کم دلشوره داشتم.پدر صبح از آرمانم عکس گرفته و از زیر قرآن ردش کرده و به سمت مهد حرکت کردند.کتابهای مخصوص امسال را از هفته های پیش تهیه کردیم که البته برای روز اول نیازی نبود چون روز اول تمام بازی و جشن و شادی در مهد بوده.لوازم و التحریر هم مد شده که مهدها یا مدارس خودشون تهیه میکنند با اینکه وقتی بچه ها یی که با پدر و مادرشون ار مراکز مختلف لوازم التحریر میخریدند را میدیدم خیلی دلم میخواست ما هم میتونستیم خودمون انتخابی داشته باشیم که دیگه با تهیه مهد نیازی نبود.از صبح عمو یکتا با برنامه موسیقی و بعد نمایشهای خنده دار و بازی و شادی و گریم و عکس و فیلمبرداری و مراسم ازسپند و از زیر قرآن رد کردن بچه ها و دادن هدیه های مخصوص روزتون به عصر رسیده بود و اینقدر خسته شده بودی که وقتی پدر اومده بود دنبالت همون تو ماشین خوابت برده ببود.خوشحالم که روز خوبی داشتی.آلان که دارم فکر میکنم پسرم سال آینده با جشن شکوفه ها راهی مدرسه میشه اصلا باورم نمیشه که اینقدر زمان زود گذشته و پسرم اینقدر بزرگ شده.
خدایا حافظ تمامی کودکان باش
عکسها در ادامه مطلب
٣٠ شهریور 92 آغاز سال تحصیلی
آرمان میره پیش دبستانی
کتابهای امسال آرمان
اینها تعدادی از کاردستی های سال قبل هستش که هر هفته به مناسبت کارگاه هفتگی بهت داده شده و من برات میچسبوندم روی در کمدت که با شروع سال جدید قبل از اینکه همشون را بکنم ازشون عکس گرفتم.
این هم به مناسبت روز خانواده .... نقاشی خانواده ما هستش که شما پارسال تو کلاس کشیده و مربی در قاب کاردستی اون را چسبونده .