اندر احوالات آرمان و خواهر جدیدش
سلام به عزیزانم آرمانم و بارانم
بعد از گذشت چند ماه انتظار آخر خواهر آرمان زمینی شد.البته آرمان از ماه اول از وجود عضو چهارم خبر نداشت و اون هم بخاطر این بود تا زمان انتظار 9 ماه براش طولانی نشه پس به صلاح دید بعد از گذشت 4 ماه ابتدایی آرمان خبردار شد و از همون اول هوای عضو چهارم را در همه جا داشت البته مواظب مامان هم بود و در اون دوران کمکهای زیادی بهش کرد.من هم باید از وجود نازنین پسرم بخاطر شرایطم تشکر و معذرت خواهی بابت بعضی بی حوصلگیها در اون زمان ازش داشته باشم.بعد از مشخص شدن جنسیت همش چشمش به اجناس دخترونه بود و هرجا جنس دخترونه ای میدید با اجازه ما برای خواهرش می خرید.برای ما دور از انتظار بود که در خریدها اول برای خواهرش چیزی بر میداشت و بعد برای خودش.با شنیدن صدای قلب خواهر و دیدن سونو و چهره خواهرش همه چیز ملموس تر شد.زمان انتظار با وعده اینکه خواهرش از اون دنیا با اجازه خدا و کمک فرشته ها قراره جایزه بیاره به اتمام رسید.اولین دیدار در بیمارستان با عمل به وعده خواهرش انجام شد و خواهرش یک جایزه مورد علاقه برای آرمان آورد.براساس انتظار ما که ممکنه خطر یا حسادتی بعد از مدتی از طرف آرمان نسبت به خواهرش ایجاد بشه کاملا رد شد و هر روز این برادر بیشتر از 50 بار خواهرش را بوس میکنه و بهش سر میزنه و در کارها به مادر کمک میکنه و حتی اگر خواهر لحظاتی را گریه کنه و مادر دیر برسه با صدای بلند داد میزنه مامان بدو بچه آلان میمیره و میره پیش خدا و من تنها میمونم و خانواده ما سه نفره میشه.روزهای آخر قبل از تولد باران... آرمان اینقدر از ورود خواهرش ذوق زده بود که میگفت مامان یک بچه دیگه هم بیار تا بشیم 5 نفر و این را باز بعد از تولد باران تکرار کرد.این نشون دهنده رضایت از موقعیت خود و خانوادش هستش.آرمان همش روز شماری میکنه تا خواهرش کمی بزرگ بشه و درک و شناختش بیشتر بشه و به امید همبازی شدن با اون هستش.ساعت خواب آرمان کمتر شده چون هنوز که هنوزه یعنی در 25 روزگی خواهرش هیجان زده است و شب تا خواهرش نخوابه به هیچ عنوان خوابش نمیبره و منتظر این هستش که خواهر بخوابه و صبح زود با صدای خواهر بیدار میشه و به جای اینکه ناراحت بشه که صداش منو بیدار کرد با لبخند میاد به سمتش و باز بوس باران خواهرش شروع میشه.خیلی علاقه داره هروقت خواهرش حموم میره با هم حموم کنند و کلا همه چیز خیلی خوب و مسالمت آمیز جلو میره.این را هم باید در آخر بگم که خیلی خوشحالم که این تصمیم را گرفتیم چون واقعا آرمان از روز تولد خواهرش بزرگتر شده و این کاملا در حرکات و صحبتهاش مشهوده و برای ما خیلی خوشحال کننده است.اون با دیدن اینکه خواهرش چقدر کوچیک و ناتوان هستش احساس بزرگی و توانمندی میکنه و این دلیل بزرگ شدنش هستش.
عکسها در ادامه مطلب
آرمان در بیمارستان با هدیه ای که خواهر براش آورده...(16 خرداد 93)
بوسه بر صورت خواهر عزیز....روزهای اول تولد خواهر
انتظار بزرگ شدن خواهر و کنجکاوی در حرکات اون....هفته های اول تولد
امیدوارم تا ابد همیشه این محبت در میان شما خواهر و برادر موندنی باشه.