آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

آرمان و سفر به چین - روز دوم (خاطره و عکس)

1390/5/13 1:13
نویسنده : مامان آرمان
806 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم

قربونت برم که عاشقتم

امروز می خوام خاطرات روز دوم اقامتمون در پکن را برات تعریف کنم.جمعه 31 تیر 90 صبح زود راس ساعت 6 تلفن اتاق به صدا در اومد.طبق برنامه تنظیم شده از ساعت 6 تا 6.15 تلفن اتاقهایی که گشت با تور دارند به صدا در میاد.تلفن بالا سر پدر بود وبعد از هر بار زنگ خوردن اونو قطع میکرد.شما فرشته کوچولو اینقدر خسته بودی و در خواب سنگین و ناز بودی که اصلا با اون صدا حتی یه تکون هم نخوردی و سنگین خوابیده بودی.من و پدر بیدار شدیم و تصمیم گرفتیم که شما را به این زودی از خواب بیدار نکنیم  و تا زمان  حرکت  تور شما استراحت کنی که نیاز بدنت رفع بشه .اگه شما را زود بیدار میکردیم  خوابت نیمه کاره میشد و همش بهونه میگرفتی و گریه میکردی. به پیشنهاد پدر اول  من حاضر شدم و رفتم رستوران  و صبحانه خوردم.موقع ورود یک خانم جوان که مسئول پرسیدن شماره اتاق بود شماره اتاقمون رو پرسید و تیک زد و من رو به سمت یکی از میزها هدایت کرد (چه با کلاس).

میزهای متعددی برای صبحانه چیده شده بود.بیشتر توریستها یا ایرانی بودن یا اروپایی که مشغول صبحانه خوردن بودن.

ادامه خاطره و عکس ها آرمان در ادامه مطلب

تعریف از خوراکیها  نمیشه کرد چون اینقدر متنوع بود که یک بخش باید بهش اختصاص پیدا کنه. یک قسمت غذاهای گرم  همه جور ذائقه پسند مثل  تخم مرغ با روشهای مختلف پخته و...........یک قسمت غذاهای گرم مخصوص ذائقه چینی و ژاپنیها. یک قسمت انواع نان و شیرینیهای جورواجور. یک قسمت آبمیوه های گوناگون و شیر. یک قسمت میوه و کمپوت های متنوع. بعضی از میوه ها برای ما آشنا ولی بعضی شان را ندیده و نخورده بودیم. یک قسمت انواع کورن فلکسهای متنوع با انواع مغز آجیل ها............

اون جور که من متوجه شدم که مردم سایر جوامع بخصوص چینی ها به وعده صبحانه بسیار اهمیت میدن چون برای شروع یک روز خوب و مفید کاری باید انرژی لازم به مغز برسه پس وعده صبحانه طبق توصیه پزشکان از اهمیت ویژه ای برای چه بچه ها و چه بزرگسالان برخوردار است ناهار بسیار سبکی میل میکنند تا معده زیاد سنگین نشده که ایجاد خستگی و خواب آلودگی کنه و بعد از اتمام کار میان وعده های مورد علاقه و ذائقه شون را میخورن و شام هم نمیدونم به چه صورتی است.

بعد از صبحانه شما را از خواب بیدار کردیم و ساعت 8.30 در لابی حاضر بودیم.اتوبوس آمد و همسفران سوار شدن. شما عزیزک مامان صبحانتون را که شامل کیک و آب میوه و شیر موز بود در اتوبوس خوردی.شاد و سرحال بودی و به قول معروف شارژت پر بود.اولین گشت  امروزمون بازدید از کارخانه تهیه و تولید مروارید و زیورآلات بود.لیدر در مسیر کارخانه توضیحاتی در مورد انواع مروارید و تشخیص مروارید اصل از بدل و فواید استفاده از کرم های تولید شده از مروارید و داستان تنها امپراطور زن چین که از مروارید بسیار استفاده کرده و..........را توضیح داد وپس از رسیدن به محل ابتدا وارد یک اتاق کنفرانس شدیم و خانمی چینی به زبان انگلیسی  تعدادی صدف و مرواریدهای داخلش را نشان داد و توضیحاتی به توضیحات لیدر اضافه کرد.سپس اصل قضیه شروع شد یعنی بازدید از فروشگاه مروارید و در واقع خرید......

تمام  ذهن این چینی ها تبلیغ و بعد فروش محصولاتشونه. یک توضیح کوتاه و بعد تبلیغ و اصرار به خرید محصولاتشون کلی از وقت ما را در این مکان گرفت.تبلیغ انواع کرمهای زیبایی پوست که اگه 2 تا بخرین 1 عدد رایگان و غیره ............البته که خوب بودن ولی پولش هم خوب بود.........گران............

زیرکی این چینی ها در اونجا معلوم شد ....دنبال هر خانواده یک فروشنده چینی راه می افتاد وسرویسهای مروارید را نشون میداد و آنقدر توضیح میداد و حرف میزد که نتونی فکر کنی و احساس نیاز کنی و فکر کنی اگه از اونجا دست خالی بیرون بیای دیگه هیچ جایی مروارید اصل گیرت نمی آد.

سرویسهای مروارید بنا به نوع مروارید و رنگشون که بسیار متنوع بود خیلی گران بود و فقط باید تماشا میکردی.من همیشه مروارید سفید دیده بودم ولی آلان مروارید به رنگهای طلایی و صورتی و کرم ........هم تولید میشه.شما پسر شیطون هم اولش آروم بودی ولی یواش یواش یخ ات باز شد و فضا رو هم گسترده دیدی و شروع به کنجکاوی کردی.فروشنده ای که به ما چسبیده بود که یه جنسی بهمون قالب کنه رفت  و زود یه آبنبات برات آورد تا تو سرگرم بشی و ما با فراق آسوده تماشا کنیم و بعدش بله ........بخریم.

این ترفند چینی هاست که بعدا فهمیدیم نه از سر لطف به بچه  بلکه  برای ایجاد یک حالت آروم برای والدین تا خوب ببینند و خرید کنن.

در میان همسفران فقط یک دختر بچه بود به اسم سارا که از شما هم 2 سالی بزرگتر بود.دختر خوب و ناز و ماشاءا...بل بل زبونی بود.بعد از اتمام آبنبات با سارا کل سالنهای فروشگاه مروارید را گذاشته بودین رو سرتون و بدو بدو از این طرف به اون طرف.کلی ذوق میکردین و تو عالم بچگی خودتون بودین.شما پسرگل هم چون کوچیکتر از سارا بودی فقط دنبالش میکردی ویه لحظه آروم نداشتی.تعدادی از همسفرامون در حال خرید بودن و من و پدر هم دور می زدیم.از اینجا بود که علاقه چینی ها به گرفتن عکس یادگاری با کودکان ما شروع شد. میامدن و بعد از اینکه ازمون اجازه میگرفتن با دوربینهای خودشون با شما عکس میانداختن و شما هم خیلی خوشت میآومد اخه تازه اولش بود و خبر نداشتی..........

آرمان و سارا دو کودک در تور ایرانی (کارخانه مروارید)

آرمان و دوستش

 

آرمان و هری لیدر چینی تور

آرمان خونگرم

 

بعد از کارخانه مروارید به سمت کاخ تابستانی حرکت کردیم. بسیار بسیار زیبا بود و چه دریاچه قشنگی در میان این کاخهای رویایی قرار داشت.واقعا این مکان آنقدر زیباست که شاید بتوان گفت بخش کوچکی از بهشت در این مکان جای گرفته ...............

عکسهایی از فضای زیبای کاخ تابستانی  

حال و هوای خاصی داشت ولی آلان که فکر میکنم میبینم میشد بیشتر از این از اونجا لذت ببریم ولی شما کوچولوی شیطون بخشی از حواسمون را به خودت اختصاص داده بودی و نیمی از حواسمون متوجه اطراف میشد و ..............

مامان گلم اینقدر تلاش در پیاده شدن از کالسکه داشتی که شاید بخشی از مسیر را در حال چونه زدن با شما بودیم که در کالسکه بشینی تا خدایی نکرده در میان جمعیت گم نشی.

آرمان در مقابل گلهای نیلوفر کاخ تابستانی

 

آرمان و کوکان چینی در محوطه کاخ تابستانی

آرمان و کودکان چینی

 

هوا ابری با رطوبت بالایی بود.

تعدادی عکس گرفتیم و آخر مثل همیشه که زور شما به ما میچربه از کالسکه پایین اومدی و حالا یه مشکل دیگه بود و اون هم دست فروشهایی بودن که وسایل کوچک بازی متنوعی میفروختن و این تنوع شما رو به سمت خودش میکشید و حواست از ما غافل میشد.

یک خصوصیت اخلاقی که شما داری این هست که شما در حال خودتی و اصلا نگران دور شدن از ما نیستی و اهمیت هم بهش نمیدی و راه خودت را انتخاب میکنی و میری و این ما هستیم که باید دنبال شما حرکت کنیم و چهار چشمی شما را بپاییم.

شما به توپایی که به یک نخ بلند وصل بودن گیر داده بودی و اغلب بچه های بزرگتر از شما هم تو دستشون بود البته این وسیله به درد افراد بلندتر از شما میخوره ولی چه کنیم که شما عاشق توپی و ............هر کدوم از دستفروشها هم یه قیمتی میدادن و خلاصه پدر خرید مبارکت باشه پسرم.  دقایقی باهاش سرگرم بودی و هدایت کردنت آسونتر شد چون هروقت سرت با یک وسیله تازه و مورد علاقه ات گرم میشه بهتر حرف شنوی داری و آرومتر میشی.

آرمان و پدر در کنار مرد چینی عکاس در محوطه کاخ تابستانی

آرمان و پدر

 

این مرد عکاس چینی با لباسهای سنتی چین در حال عکاسی در محیط  اونجا بود و از آرمان عکسهای پرتره بسیار زیبایی با دوربین خودش گرفت.

جمعیت زیاد و هوا گرم بود. من مرتب بدن عرق گرده شما را با باد بزن باد میزدم.

یک سری از دست فروشها فقط ذرت پخته میفروختن.ما تو ایران ذرت یا بلال رو رو آتیش کبابی میکنیم  ولی در چین اون را آب پز کرده و بیشترشون در حال خوردن بلال هایی بودن که رنگش زرد روشن بود از مال ما تو ایران روشنتر.

یکی از بزرگترین تفاوتهای ما ایرانی ها با چینی ها در تغذیه هامونه.اونها بیشتر مواد پخته حالا یا با بخار آب یا آب پز و بی نمک البته بجای نمک از شکر و طمع شیرین استفاده میکنن و ماهی و یا هرنوع حیوان آبزی را در وعده روزانشون جای میدن و ما بیشتر سرخ کردنی و یا کبابی و طعم شورو گوشت و مرغ استفاده میکنیم. برای همین اونها منظورم چینی ها و ژاپنی هاست که بخاطر مصرف مواد تازه و پخته و مصرف انواع آبزیان و عدم استفاده از روغن و نمک کمتر به سکته قلبی و مغذی دچار میشن ولی بخاطر استفاده از شکر و طعم شیرین بیماری قند در میانشون فراوان است.اونجا هرچی میخوری شیرینه حتی پاپ کورنها هم بسیار شیرینه ولی به نظر من خوشمزه بود.

بعد از گشتی در محوطه این مکان با راهنمایی لیدر سوار قایقهای مخصوص روی دریاچه شدیم و همگی خیلی لذت بردیم  از طرفی مناظر بسیار زیبا  ورویایی اطراف و از طرفی باد خنک ناشی از حرکت قایق روی آب حالت سر مستی در ما ایجاد کرده بود.

آرمان با کودک چینی در قایقآرمان سوار بر کشتی

 

بعد از قایق سواری بازدید این مجموعه تمام شد و برای صرف ناهار به همون کارخانه مروارید برگشتیم و طبقه بالا ناهار که شامل انواع مرغهای سرخ شده به شکلهای گوناگون بود و با ذائقه ما جور بود پذیرایی شدیم که شما کمی مرغ و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خوردی و باز طبق معمول از صندلی پایین اومدی و رفتی دنبال کنجکاویت که خدا میدونه کی تموم میشه.راستی دوستای تو هواپیمات را که در صندلی عقب ما بودن را دیدی و هم اونا خوشحال شدن و هم شما ذوق کردی.

کنجکاوی ات روی دستگاه بزرگ آب میوه و نوشابه بود که لیوان را به پایینش میگرفتی تا آب میوه یا نوشابه بریزه تو لیوان ولی شما فقط دوست داشتی که قسمت پایین را فشار بدی بدون اینکه لیوان زیرش بگیری و ببینی چطور نوشابه از لوله کوچیک وسیله بیرون میریزه.خلاصه جونم برات بگه که ........................

بعد از ناهار گشت فوق برنامه به سمت پارک ملل بود که ما تصمیم گرفتیم برگردیم هتل و استراحت کنیم.

عصر بعد از 2 /3 ساعتی استراحت رفتیم قسمت سوپر همون فروشگاه بغل هتلمون و میوه خریدیم و گشتی هم در میان خوراکی های اونجا زدیم.

میوه های عجیب در چین

 

غروب هم شما و پدر آماده شدین و با هم رفتین استخر هتل و کلی شنا کردی  من هم ازتون عکس میگرفتم و همش به پدر میگفتی این طرف و بعد از اون سمت برمیگشتی  (البته در بغل پدر) آخری هم که از شنا خسته شدی دور استخر رو بسته  پیاده روی کردی و اصلا رضایت نمیدادی که برگردیم اتاق و باز مثل همیشه با کلی جیغ و داد و ناراحتی آوردیمت بیرون.این کار را تو پارک هم میکنی و اصلا رضایت به تمام نمیدی نمیدونم اگه به حال خودت باشی شاید تا صبح همونجا بمونی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ماهان عشق ماشین
14 مرداد 90 11:32
همیشه به شادی و سفر.


ممنون.
مامان نیاز
15 مرداد 90 12:20
سلام
از لطف سرشار شما که همیشه به ما سر میزنید ممنون
واما تاریخ تولد نیاز 14/7/1388


ممنون
mamane amir ali
15 مرداد 90 16:15
salam.kheili jaleb bood in ghesmatesham.kheili khob minevisiiiiiiiiiiiiiiii.
montazereh badish ham hastim.
arman joon ro beboosss.


ممنون که به ما سر زدید.منتظر بقیه باشید.