آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

راهنمایی از دوستان خوب وبلاگی

1390/7/2 12:33
نویسنده : مامان آرمان
1,032 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکینسلام صدتا سلام

ما اومدیم

گرچه هنوز نگرانی ام تمام نشده

 

ممنونم از تمام دوستان خوبمون که بعد از تولد پسری بازم ما را مورد لطف خودشون قرار دادن .قضیه از این قرار بود که آرمان تقریبا ٣ هفته رفته مهد.من اون را از ٧ شهریور گذاشتمش مهد تا اومدن مهر عادت بکنه و من هم از اوایل مهر که آماده میشم برم سره کار مشکلی براش نباشه.بعد از کلی تحقیق و وقت گذاشتن یه مهدی که تو منطقه مان مناسب بود با کلی نگرانی ثبت نام شد.از این خیلی ناراحتم که چقدر زمانه بد شده.همه بخاطر پول و بدست اوردن موقعیت  هر کاری میکنن ...دیگه غباهت دروغ گفتن واقعا ریخته.....دیگه اصلا نمیشه به نزدیکترین افرادی که تو جامعه باهاشون در ارتباطیم اعتماد کنیم.روز اول مدیر داخلی و مدیر مهد به بهترین شکل محسنات مهد و خودشون را بیان کردن البته ناگفته نماند که تا چند ماه پیش هم همینطور بوده ولی حالا بخاطر پاره ای مشکلات اوضاع مهد کاملا بهم خورده است.من پسرم را در کلاسی که ١٣ تا بچه با ٢ مربی نگهدارنده معرفی شده بود ثبت نام کردم.روزهای اول همه چیز خوب بود.آرمان با شادی میرفت و مربی هم آشکار بود.اما این اوخر حدودا ١٠ روز  آخر تا روز تولد پسری متوجه عدم حضور مربی اصلی شدم که این مسیله به نوعی از طرف مهد پنهان میشد.حالا نگو اون ١٠ روز اخیر کلاس ١٣ نفره که به کلاس ١٨ نفره رسیده بود فقط فقط با یک کمک مربی اداره میشده و مربی اصلی بخاطر مشکلات شخصی یا مشکلی که نمیگن چیه دیگه در مهد حضور نداره و این مسیله از طرف مدیر که تمام تقصیرات هم از نظر من متوجه اونه پنهان نگه داشته شده.اخه مگه یه نفر آدم میتونه ١٨ تا بچه را در یک کلاس مواظب باشه....به دستشوییشون برسه....موقع صبحانه به همشون برسه...موقع وقت میان وعده بهشون برسه و تازه با این همه کار موظب هم باشه تا این بچه های ٢ تا ٣.٥ بهم هم آسیب نزنن.

این روزهای آخر دیده بودم همش کمک مربی آرمان را تحویل میگیره و تحویل میده.ظرف خوراکیش همیشه خالیه با اینکه آرمان اصلا اون مقدار خوراکی که براش میذارم را محاله بخوره ولی من کمی بیشتر میذاشتم تا شاید بچه های دیگه هم بخوان بخورن.یک روز که براش موز و بیسکوییت مادر گذاشته بودم با اینکه ظرفش خالی بود وقتی  اومدش خونه اینقدر پسرم گشنه بود که یه موز درسته با چه ولعی میخورد و بعد نمیدونست بیسکوییت مادری که داشتیم را چطوری بخوره.این اولین باری بود که این صحنه را از آرمان دیدم و خیلی تعجب کردم.وقتی ازش میپرسم تو مهد فلان چیز را دادن خوردی میگه نه ولی ظرفی که بهم میدادن خالی بود.در این مورد که صحبت میکردم یک سری جوابهای غیر منطقی شنیدم تا اینکه یک روز مونده به آخرین روزی که به مهد رفت دیدم رو گردنش جای ٢ تا خراشه که البته وقتی خوب نگاه کردم خراش نبود و حالت فشردگی داشت که رو گردنش خون مردگی زیر پوستی شده.به کمک مربی که گفتم گفت خودش خارونده ولی جای ناخن نبود...چون آرمان هر ٢ روز یک بار ناخنهاشو میگیرم و اصلا ناخنش بلند نمیشه و دوما این حالت خون مردگیه نه خراش.کمک مربی گفت نمیدونه چیه و فقط یک مغذرت  خشک و خالی قضیه را تمام کرد.بازم مربی نیومده بود.روز تولدش که رفتم بگیرمش بلافاصله که وارد شدم مدیر داخلی گفت که آرمان با یک بچه سر ماشین با هم کلنجار رفتن و اون بچه با ماشین محکم کوبیده به صورت آرمان و طورتش باد کرده که بهش کرم زدن.دیگه خیلی ناراحت شدم.خونم به جوش اومد از این همه بی نظمی.از این همه دروغ که میگن که فقط برای گرفتنه پوله و حالا به هیچ کدوم از تعهداتشون عمل نمیکنن.چقدر همه بد شدن.چقدر وضعیت بده که حتی تو مهدی که یک جامعه کوچیک و محل پرورشه بچه ها با این وضعیت و خشونت دارن بار میان.نمیدونم چطوری حسم را بنویسم ولی هنوز خیلی خیلی ناراحتم.از این همه بی نظمی که تو تمام جاها  شهرمون دیده میشه.هیچ جا دیگه امن نیست و چقدر حس نا امنی تو جامعه خطر سازه.آرمان علی رغم اینکه خیلی بچه اجتماعی و خون گرمیه این روز آخر دیگه نمیخواست بره مهد و تا کمک مربی را دید امتناع کرد.چشمش از یک چیزی ترسیده.حالا ادعا هم دارن که دوربین مدار بسته هم گذاشتن و همه چیز داره از طرف مدیر داخلی کنترل میشه.یک ساعت منتظر موندم تا تونستم با مدیر که بهونش رسیدگی به حساب کتاب  مهد بود دیدن کنم و مشکل را بهش بگم.اون هم بر خلاف همیشه یک سری جواب صدمن یه غاز بهم داد و اصلا براش مهم نبود.فقط جواب های بی سر و ته که هر کی میشنید خندش میگرفت.چقدر میتونی دوغگو باشی که با روحیه و شخصیت و جسم این بچه های معصوم اینطوری بازی کنی.چقدر پستی که تو که اومدی و مسییولیت این امانتها را قبول کردی حالا به این راحتی از زیرش شونه خالی میکنی و کلی هم ادعا داری که ٢٠ سال سابقه داری و ٢ تا بچه هم بزرگ کردی.خودت و عقل کل میدونی و میگی من از تمام نیروهام تو مهد برای نگهداری بچه ها استفاده میکنم.حالا این نیروها کین ؟...آشپز و مستخدم......راست میگی چرا خودت نمیری به کمک مربی با ١٨ تا بچه کمک کنی؟یا چرا تو که نیرو نداشتی به مادرها نگفتی بیان و بچه ها را ببرن حالا تا یک هفته هرکی بچشو نگه داره تا نیرو بگیری.این هم زوره پولهاست که اگه میگفتی باید پولها را پس هم میدادی.پس زور پول بیشتر از جون بچه های مردم برات ارزش داره.خلاصه نمیدونم چی بگم فقط باید به خدا بسپارمش .خدا را شکر که تو همین مدت کوتاه فهمیدم ولی حالا چیکارکنم؟

خلاصه قضیه این بود که دقیقا این قضایا درست در روز تولد گل پسری اتفاق افتاد البته یعنی آشکار شد و من حالم حسابی گرفته بود و فقط برای دل کوچیکه پسرم کمی خودم را کنترل کردم وگرنه اینقدر عصبانی و ناراحت بودن که 2 روز سر درد داشتم.

از تمام دوستان خوبی که به ما سر میزنن اگه اطراف میدان ونک...ملاصدرا.....کردستان....ویا گاندی مهد کودکی که تجربه خوب بودنش را خودشون یا اطرافیانشون دارن لطفا معرفی کنید من شش تا مهد اطراف خودمون میشناسم که متاسفانه خوب نیستن.دیگه نمیدونم چی کار کنم و این نگرانی خیلی اذیتم میکنه.ممنون میشم من را راهنمایی کنید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مهرانه مامان مهرسا
3 مهر 90 8:20
سلام گلم ما تو رشت زندگي مي كنيم و متاسفانه نمي تونم بهتون كمكي بكنم خدا بزرگه اميدوارم هرچه زودتر مشكلتون حل بشه


ممنون عزیزم از اینکه به یادمون بودی.
مامان آريا
3 مهر 90 10:31
واقعا"‌با اين قضيه موافقم كه به خاطر پول ديگه مردم خيلي راحت دروغ مي گن و در قبال پولي كه از اوليا مي گيرن هم هيچ تعهدي انجام نمي دن ولي ان قضيه رو حتما"‌به مدير مهد آرمان جون به طور جدي تذكر بدين تا رسيدگي كنن
البته من هم جديدا با همچين مشكلي روبرو هستم به طوري كه مدير مهد آريا اينا باردار شده و يه خط درميان مياد مهد و از اين قضيه هم ديگرون دارن سوء استفاده مي كنن و به بچه ها خوب نمي رسن و دوم اينكه مربياي خوبشون همه از مهد به چه دليلي نمي دونم رفتن و بچه ها چند باري گفتن كتك خوردن و الان من چند وقتي هست كه دنبال يه مهد خوب مي گردم كه البته پيدا كردم ولي ساعت پايان كارشون به من نمي خوره و من مستاصل موندم چه كار كنم ولي عزيزم تو كه مشكل ساعت و اگه نداري حتي اگه شده يكم از محيط خونتون دورتر باشه هم عيب نداره مهدش خوب باشه فوقش براي آرماني سرويس مي گيري يا اگه مادرت نزديگتون هست و توي مسير برگشتت بزار مهد نزديك خونه مادرت ولي هرطور شده مهدشو عوض كن و يه مهد خوب بزار هرچند يه مهد خيلي خوب با دلسوزي فراوان اصلا"‌نيست ولي خوب ما هم چاره نداريم جيگر گوشه هامون ميس پريم دست مربي پولم مي ديم حداقل درست برسن به بچه ها
خيلي نوشتم
راستي جاتون توي تولد خيلي خيلي خيلي خالي بود
خداييش ميبيني چقدر هم من و شما هم دوتا جوجه هامون تفاهم داريم


آره خداییش.انشاءا...در یک فرصت مناسب با همدیگه از نزدیک آشنا بشیم.
مامان آرین
3 مهر 90 12:31
مامانی عزیزم میدونم خیلی سخته ما که بچه هامون رو لای پر قو بزرگ میکنیم توقع نداریم یه کس دیگه بهشون پرخاش کنه یا تنبیهشون کنه و توقعات شما از مهد کودک کاملا به جاست . عزیزم حرص نخور.مهد آرمان جون رو حتما عوض کن و به مدیر مهدش هم بگو که حتما به بهزیستی شکایت خواهی کرد.حتی اگه اینکار رو هم نکنی ولی اونارو تهدید کن.ایشالا یه جای مناسب پیدا میکنی. بوووووس
مامان ریحانه
4 مهر 90 5:36
سلام
من خواهرزادم مهد سعادت آباد میره خیلی راضیه اینم آدرس سایتش http://www.saadatabadschool.com




ممنون دوست خوبم از راهنماییتون .
مامان مانلي
4 مهر 90 9:10
سلام نازنين
مهد پازل در خيابان گاندي است.شنيده ام زير نظر موسسه پژوهشي كودكان دنيا فعاليت مي كنند.موسسه را مي شناسم اما مهد را فقط تعريفش را شنيده ام.مي تواني سري بزني.خوش نام اند.
بچه هاي ما به خاطر شاغل بودن مادرانشان خيلي صدمه مي بينند اما چاره اي نداريم.
اميدوارم مشكل حل شود.

بوسه براي آرمان



ممنون از راهنماییتون بهش سر زدم مدتی است که از اونجا رفتن و ساختمان هم تخریب شده.
مامان ماهان عشق ماشین
4 مهر 90 14:40
سلام.آخیش شما هم فرهنگی هستین؟
عجب دردسری شده این مهد.ما که تو یه شهر کوچیک دوراز پدر و مادر و همه فامیل هستیم دیگه چی بگیم.
خدا از اون مدیر نگذره که به خاطر پول جگر گوشه های مردم رو اذیت میکنن.
جایی که ما هستیم پارسال فقط یک مهد داشت و فوق العاده وحشتناک بود.من مجبور شدم برای ماهان پرستار بگیرم.
امسال یه مهد جدید باز شده و ظاهرا خوب به نظر میرسه.ماهان هم خوشش اومده.ولی این پست شما رو که خوندم به شک افتادم.آخه شما تهرانید و امکانات و رسیدگی به نظر میرسه بیشتره و اونوقت این اتفاق......چه برسه به اینجا.
تازه یادمه تو یه پست نوشته بودین که رو این قضیه حساسید و مهد نزدیک خونه اسمشو ننوشتید و جایی بردید که فکر میکنید بهتره و.....
خیلی خیلی برای آرمان جون ناراحت شدم.شرمنده ام که کمکی از دستم برنمیاد.ممنون که این پست رو نوشتین.
تلنگری بود که گول بعضی از این تبلیغات رو نخوریم.
راستی یه سیستمی هست که بعضی از مهدهای شیراز داره و با اتصال به اینترنت شما به دوربین مدار بسته مهد وصل میشین ومیتونین بچه تون رو ببینید.
حتما تو تهران هم بعضی مهدها این سیستم رو نصب کردن.بگردین یه جایی رو پیدا کنید که این امکان رو داشته باشه.اگر کمی هم دورتر از شما باشه باز می ارزه.

دوست عزیز ممنون از هم دلی.حقیقاتش این هست که این مهد جزء مهدهای 3 ستاره تهران هستش و اتفاقا هم گفت که قراره به دوربین متصل بشه که البته این صحبت را پارسال که رفته بودن و تازه پیداش کرده بودم زده ولی تا حالا که خبری نیست.عیب مهدش عدم مدیریت منظم هستش پرسو جو کردم بقیه هم میگن تا شش ماه پیش خوب بوده ولی مربی های خوب رفتن و افراد بی تجربه و بی کفایت جاشون را گرفتن.تازه یک اشناییت دور هم داشته و اینه.یکی هم تو ونک پیدا کردم که با اینکه بهم دوره و مشکلتره ولی فکر کنم باید اونجا ببرمش.اولش همه چیز خوبه ولی بعد از پرداخت پول گنده کارا در میاد.حالا ببینیم چی میشه.
ماهان عزیزم را ببوسید .

مامان سانی
5 مهر 90 2:50
سلام خانومی دخترم تقریبا همسنه با پسر شما .من شاغل نیستم ولی می خواستم سانی به مهد بره برای اموزش بیشتر چون بچه ها تو خونه هیچ ورودی ندارن. ولی با خوندن مطالب شما کاملا پشیمون شدم بی سوادی بهتر از کتکه مرسی
مامان ماهان
5 مهر 90 16:33
خیلی ناراحت شدم عزیزم
من یکی از دوستانم تو مهد فرگل اطراف میدان ونک خ حقانی است
میگه مهد خوبیه میتونی بری از نزدیک ببینی


ممنون از راهنماییتون.
مامان نريمان
6 مهر 90 21:39
سلام خانومي
نميدونيد چقدر ناراحت شدم مطلب رو خوندم
آخه آرمان نازم رو كي دلش اومده اذيت كنه
آخه چرا اين بچه هاي ناز بايد تاوان عدم مديريت رو بدن
راستش من از وقتي شاغل شدم نريمان رو گذاشتم مهداما خصوصي.ميدونم تو تهران اعتماد كردن سخته اما اگه بتونيد پيدا كنيد خيلي خوبه
خانومي بود كه بهيار و قبلا مهد داشت و به دلايل مالي بسته بود مهدش رو و به شكل خصوصي از 10 تا بچه با يه كمك مربي نگه داري ميكرد.البته اينم بگم كه من زياد دنبال فرد مناسب گشتم مثل شما.خدارو شكر الان از اول مهر دوباره مهد جديد و با امكانات خوبي داير كرده و نريمان داره ميره اونجاتو يه جمع بزرگتر
مهد آرمان جان رو حتما عوض كنيد . كاش به بهزيستي اطلاع ميدادين هرچند رسيدگي درست اينروزها بعيد به نظر ميرسه
اطلاع دقيقي در مورد مهد هاي اون منطقه كه مد نظر شماست ندارم اما نميدونم نزديك محل كارتون مهد خوبي پيدا ميشه كرد يا نه؟
به هر حال اين كار كردن و عواقبش گريبانگير خيلي از مادران امروزيه
هرچند كه اگه منزل هم بودين آرمان جان بايد با محيط اجتماعي بزرگتري آشنا ميشد
به خدا توكل كنيد انشاا... مشكلتون برطرف ميشه و از دغدغه ذهني راحت ميشين
دوستتون دارم
آرمان گلم رو ببوسين


ممنون از دلداریتون.به تازگی مهد جدیدی میره.ت.کل به خدا.
مامان ماهان عشق ماشین
7 مهر 90 0:23
سلام.دیشب که به وبتون سرزده بودم ماهان با آهنگ وب شما خوابش رفت.امشب موقع خواب میگفت مامان قصه مادربزرگ رو میگی؟منم که دوزاریم افتاد اومدم سراغ شما.باز با این آهنگ خوابید.


اخی نازی.من خودم این آهنگ را خیلی دوست دارم.خب شما هم بزار رو وبت و هر وقتی خواستی ماهان جون گوش کنه.
مامان امیر علی
9 مهر 90 23:36
سلام عزیزم واقعا ناراحت شدم .می گن مهد ها خیلی بد شدن .مجله شهرزاد بگیر راهنمایی می کنه .اصلا مهد نگذار .بزار در روز سه تا کلاس بره .موسیقی و ورزشی و هنری و زبان تا وقتش پر بشه به خوبی .
چاره فقط سپردن به مادربزرگ و این کلاسهاست.البته کلاسها بسته به استعداد و باید ادامه دار باشه وگرنه پول هدر دادن هستش .راستی مشکلتون حل شد ؟


ممنون از دلداریتون.بله تا حدودی حل شده حالا ببینیم چی میشه.
مامان امیر علی
9 مهر 90 23:38
در تجریش مهد کودک خوب زیاد هست .باید پرس و جو کنی .ایشاله پیدا می کنی .بوس


ممنونم.