آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

نصیحت مادرانه به پسرم آرمان و آرمانها

1390/10/15 23:17
نویسنده : مامان آرمان
1,913 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

سلام گل خوش بوی مامان

عزیز مامان

آرمان 9 ماهه...خرداد 88 ....2 روز بعد از تولد دختر خاله رونیا...خونه خاله

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین 

اول از همه بگم که از دیروز یاد گرفتی که هر وقت کاری که داری لنگ مامانه یا حتما میخوای یک چیزی را داشته باشی میگی مامان یک عالمه دوستت دارم و مامان هم اولش که این را ازت میشنید کلی ذوق زده میشد و مدام در پی صحبتت در جوابت میگفت که مامان هم تو را قد یک دنیا و یک آسمون بزرگ و هرچی که در چشمم بزرگ میاد دوستت داره ولی حالا کلک شدی و چون میبینی که مامان با این حرف زود نرم میشه تو موقعیتهای دیگه هم ازش استفاده میکنی تا مامان را راضی کنی به کاری که شاید ما باهاش مخالف باشیم و یا یک کاری کنی که ما ناراحت بشیم قبلا میگفتی مامان "ابخشید" ببخشیده ولی حالا زود میگی مامان یک عالمه دوستت دارم...... ای بلا.......

نایت اسکین

اما نصیحتهای مادرانه در ادامه مطلب

نایت اسکین

دیروز کلاسهای مامان تموم شد و رفت تا ترم آینده که بهمن شروع میشه.بچه ها هفته پیش امتحان کتبی داشتن و دیروز امتحانات عملی شون را دادن و تموم شد.

با دیدن اونها هم امیدواری و هم نا امیدی از آینده شما در من بیشتر میشه.دانشجویان پسر بیشتر نظر من را به خودشون جلب میکنن چون من هم کنجکاوم که در بین پسرهای امروزی چی میگذره که شاید برام تجربه بشه و در مورد شما به دردم بخوره.... البته خوب و بد در بینشون زیاده.....

نایت اسکین

عدنان دانشجوی پولداری که بخاطر نمره پول به همکلاسیش میده و و کارها و تحقیقش را از طریق پول از بچه های دیگه میخره ...  اول ترم دور و بر یکی از دخترهای کلاس زیاد میپلکید چون دختره خیلی خیلی چاق بود و اینکه پسری بهش توجه کنه براش مهم بود و از اینکه حالا یک پسر پولدار بهش توجه میکرد خوشحال بود و در ازای توجه پسر جور تمرینات اون را هم میکشید نایت اسکین

و بعد از اینکه بخش سخت درسی که تو مخ پوک پسره نمیرفت به پایان رسید دختر بیچاره کنار گذاشته شد و حالا طفلک دختره که با احساساتش بازی شده بود.نایت اسکین

بعضی وقتها از کلاس با دوستاش به بهانه های مختلف ....میرفت بیرون و وقتی میومد و یک کلام حرف میزد بوی سیگارش کاملا مشخص بود....نایت اسکین

همین پسره علنا تو کلاس جلوی چشم من بدون ملاحظه قرص و ...چیزهای دیگه مصرف میکرد و هر وقت هم که نوبت کارهاش میشد فقط پول و کارخانه و حساب و خریدهای با قیمتهای نجومی ورد زبونش بود....نایت اسکین

 عدنان یکی از همین پسرهایی که دیروز یک پسربچه کوچولو ناز و دوست داشتنی بوده و قصه تولدش شاید مثل قصه تولد بچه های ما زیبا بوده....ولی همون پسر بچه پاک و معصوم دیروز حالا پسر جوونیه که با کلک و دروغ و هزار جور شیطنت دیگه داره روزهاش را میگذرونه و هیچ چیز و هیچ کس براش مهم نیست و یک دنیا رویاهای پوچی داره که آینده اش قبل از اینکه به اون رویاها برسه خراب خراب.....

من روانشناس نیستم و نمیخوام بگم که دوست ناباب یا شاید زندگی نابسامانش باعث اوضاع امروزیش شده ولی میدونم که نمیشه این قضیه را هم نا دیده گرفت که همه چیز بد مال مردمه و ما و خانواده و فرزندانمون همیشه سالم و خوب میمونیم.

هر وقت اون و دوستانش را میدیدم بعدش خیلی تو فکر فرو میرفتم و تو قلبم آشوب میشد و دلنگرانیهام خیلی زیاد میشد....

البته در کنار پسرهایی با نکات منفی اخلاقی.... پسرهای زیادی هم هستند که درست نقطه مقابل عدنان هستند و خیلی فعال و موفق و با همکلاسیهای دختر هم مثل خواهر برخورد میکنن که رضا یکی از اونهاست......من همیشه تو دلم حجب و حیا و پشتکار درسیش را خیلی تحسین میکردم و نگاه کردن به چهره اش آرامش خاصی بهم میداد.اون نمونه یک پسر موفق و محکم و امن و مطمئن مرد آینده است.به همکلاسیهاش کمک میکنه بدون هیچ سوء استفاده ای.....ولی خوب مادرها همیشه دل نگرانن دیگه و آشوبی که از دیدن حقایق تلخ تو دلشون میافته قوی تر از آرامشه

نایت اسکین

شاید من خوب نتونم جمله های زیبا برات بنویسم و حرف دلم را برات قشنگ عنوان کنم ولی فقط با زبان مادرانه بهت میگم که پسرک امروز من که مرد جوان فردا هستی خیلی خیلی مواظب اعمال و رفتار و کردار و گفتارت و اطرافت باش......نه تو کسی را به هم بریز و نه بزار زندگی تو را به هم بریزه.....

نایت اسکین 

این هم یک داستان کوچیک تقدیم به تو عزیزترینم  

پدر می نوشت ... پسرک از پدر پرسید درباره چه می نویسی ؟ پدر پاسخ داد : درباره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه می نویسم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی ، تو هم مثل این مداد بشوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در ان ندید . اما این مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام  . پدر گفت : بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت در دنیا به آرامش می رسی .

صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی ، اما هرگز فراموش نکن که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند . اسم این دست خداست ، او هیشه باید تورا در مسیر اراده اش حرکت دهد .

صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیز تر می شود و اثری که از خود به جای می گذارد ظریف تر و باریک تر است . پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی ، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .

صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم . بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است .

صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است . پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است .

و سرانجام صفت پنجم : همیشه اثری از خود جا می گذارد . پس بدان هر کاری در زندگی ات می کنی ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی ، هشیار باشی و بدانی چه می کنی .

نایت اسکین

دکتر کوچولو

 آرمان دکتر شده و داره اشکان عروسک را معاینه میکنه

 عزیزم در انتخاب راه آینده که چیکاره بشی فقط خودت به علاقه ات نگاه کن و راهت را روشن انتخاب کن و محکم در اون مسیر قدم بردار.اینها فقط آرزوهای خام والدین و حرکات نمایشی کودکی شما به تقلید از محیط اطرافته ....فقط همین.

نایت اسکین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (43)

مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
15 دی 90 14:32
چقدر مادرانه.خیلی قشنگ و با احساس و دلسوزی نوشته بودین.
آرمان جون قدر مامان مهربونت رو بدون.
امیدوارم آرمان جون هم تو زندگیش مث مامانش موفق باشه.


ممنون از این لطف.
مامان ریحانا
15 دی 90 14:58
سلام
چه زیبا نوشتی



ممنون گلم.
مامان امیر علی
15 دی 90 16:00
نازی ارمان جونم بوس بوس تبریک می گم امتحانات تموم شد خسته نباشید .واقعا از دست بعضی از پسرها .ارمان جونم امیدوارم دکتر بشی و همه مریضها رو خوب کنی .موفق باشی


ممنون عزیزم.من خودم زیاد با حرفه پزشکی موافق نیستم حالا بستگی داره به خودش و شرایط.
مامان امیر علی
15 دی 90 16:05
سلام عزیزم ممنون به ما سر زدین و ممنون از نظرات قشنگت در مورد قرارمون ایشاله هر وقت شد با هم بریم خوشحال می شم .اما بهتره یک بار هم شده با شو شو ماهی یکبار را برید بیرون مردها رو که می شناسی نباید وجود بچه باعث از یاد رفتن و گذشتن از دوران مجردی و نامزدی بشه تا خیال باطل به سرشون نزنه دانی که ؟ در مورد تراشه های الماس نه هروقت خودش بهم بگه بیا کارت بازی بازی می کنم کاریش ندارم اما خیلی سر به سرم می زاره و اذیت می کنه .منم محل نمی دم .دیشب نمی دونم چی شده بود خ.دش کتاب اوورد و بلند برای باباش خوند و گفت حالا برام جایزه بخر .خیلی شیطونیش بیشتر شده کمتر م یتونم مهارش کنم اما گذاشتم خودش بهم بگه .برای همین هم خیلی کند پیش می ریم الان درس 8 هستیم اما تا روزی که خودش بخواد ادامه می دم وگرنه اصراری ندارم .ایشاله همدیگر رو ببینیم ببوس گل پسرم رو


راست میگی.شما کار خوبی میکنید.پسر بچه باید شیطونی کنه که اگه نکنه همه تعجب میکنن.امیدوارم زودتر در مراحل درسیش موفق بشه.ممنون از راهنماییهای خوبت عزیزم.
مامان امیر علی
15 دی 90 16:30
وای خانمی راست می گی البته پسر داشتن خیلی سخته منم همش نگرانم می گم نکنه بد در بیاد و گمراه بشه و دیگه حرف ما رو گوش نکنه منم خیلی از این فکرها می کنم و به پسرها زیاد توجه می کنم .ننمی دونم خدا به همه ما کمک کنه پسرهای خوبی تحویل این جامعه بدیم .من دارم تمام سعی خودمو می کنم بارداری و قبل بارداریم اول توکل به خدا بعد هم طبق کتاب ریحانه بهشتی انجام دادم گفتم خدا کمکم کنه .پسر با ایمانی داشته باشم .به امید همین ارزوها


امیدوارم عاقبت همه بچه ها خیر باشه.
مامان دیانا
16 دی 90 9:39
مرسی که به وبم سر میزنی نی نی آی کیو یادت نرهhttp://www.niniq.niniweblog.com/


ok
فاطمه
16 دی 90 10:54
اره مادر جونی
اشتب میزدم

مرسی که سر زدین
از طرف من پسر نازتو ببوس


مامان ارميا
17 دی 90 13:25
سلام عزيزم. ممنون به ما سر زدين . خدا آرمان جان رو حفظ كنه.


maman niaz
17 دی 90 13:47
salam tabrik
hamishe movafagh bashi gol pesaremoon ham hamintor
thanks


مامان آريا
17 دی 90 13:55
الهي خاله قربونه دكتر كوچولوي خودم برم كه خيلي هم با سياسته و با دوست دارم به دلخواهه خودش مي رسه
ماماني خيلي زيبا نوشته بودي گلم واقعا" همينطوره كه مي گي منم بعضي وقتا جوونايي رو كه زياد درست نيستنو مي بينم به اين فكر فرو مي رم كه چه كسي باعث شده اينا به اينجا برسن و بعدش به اين فكر مي كنم كه خداجون بچه هاي ما چي مي شن اميدوارم همه بچه ها باعث سر افرازيه خانواده هاشون بشن همه بچه ها


خدا تمام بچه ها را از شر خطرات و عافات حفظ کنه.
مامان پریاگلی
18 دی 90 0:01
خدا آخر عاقبت پریا و آرمان و همه ی دوستای گلمون و همه ی اونایی که دوستشون داریم رو بخیر کنه و هیچ وقت هیچ وقت تنهاشون نذاره ،
آرمان جون آینده ای زینا و دلپذیر برایت آرزو می کنم


ممنون دوست خوبم.خدا تمام بچه را خودش حفظ کنه.آمین.....
سمانه مامان پارسا جون
18 دی 90 12:06
سلام عزیزم خوبی؟
مطلبت عالی بود.
عکس آقا دکتر هم که معرکست
میبوسمش


ممنون از لطفت گلم.
ثمین
18 دی 90 12:12
سلاااااااااااااااااااااااااام
دلم براتون تنگ شده بود، اومدم یه سلام کنم و برم


سلام به شما ممنون بهمون سر زدید.پیشتون میام.
عباسی
18 دی 90 13:23
سلام نصیحت های پر مهر مادرانه تان واقعا قشنگ بود..انشالله که فرزند دلبنتان به انها عمل نماید ..خدا براتون نگهش داره


ممنون خواهر مهربان که بهمون سر میزنید.
مامان آريا
18 دی 90 15:31
بوس براي آرمان عزيز خودم و مامانه گلش
يه جوابه خصوصي داري


ممنون.انجام دادم و درست همونی که گفته بودی درست بود.مرسی از راهنماییت.::
مامان کوثری
18 دی 90 17:13
ای آقا دکتر گل چقدر هم وروجک شدی چطور زیرکانه دل مامانی رو به دست میاری انشاالله زنده باشی


ممنون گلم.
فاطمه
18 دی 90 21:44
مامانی جونی کلی اپمـــــــــــ


بابا محسن
19 دی 90 9:45
سلام - صبح شما هم بخیر
خیلی لذت بردم از اینکه مادری اینطور به فکر آینده فرزندش است . باباها از این فکرها میکنن ولی بروز نمیدن ! من معتقدم اگه پایه های تربیتی فرزندمون را امروز محکم بنا کنیم ممکنه در آینده دچار زلزله بشه ولی فرو نمی ریزه ... بهتره فکرهای بد را از ذهنتون دور کنید و برای آرمان جان آینده ایی درخشان تصور کنید و انرژیتون را صرف رسیدن به آرزوهای خوبتون بکنید .
ممنون به ما سر زدین دوستی با شما باعث افتخار ماست

ممنون از نوشته های دلگرم کننده شما.
فاطمه
19 دی 90 13:52
سلام عزیزمـــــــ خوبی
با عکس پسر خاله و دختردایی و 2 تا از دختر خاله هام اپمــــــــــ
خوشحال میشم سری بزنید منتظرتونم بابای


میام.
مامان زهره
19 دی 90 14:56
سلام. وبت خیلی قشنگه و قشنگ تر از اون مطالب ساده و بی تکلفته!
گل پسر را ببوس!


ممنون که بهمون سر زدید.
میترا مامان پارسا
19 دی 90 15:14
سلام دوست خوبم به خصوصی هم یه سری بزن. میبوسمتون



مامان آیهان جون
19 دی 90 18:03
سلام آرمان عسلم و مامانی مهربون.
مامانی مهربون، ممنون از لطفی که نسبت بهمون داشتین. راستش من غیر از بافتنی های کتاب حرفه و فن دوره راهنمایی، فقط دو تا شال گردن بافته بودم. بافتنی هایی که برای آیهان بافتم، الگو و طرح خاصی نداشته و فقط حاصل عشق یه مادر به فرزندشه. البته از راهنمایی های مامانم و توانایی نقاشی خودم هم کمک گرفتم. فقط پاپوش هاشو با یه مقدار تغییر از یه کتاب بافتنی بافتم.
اما یه سری بافتنی کودک هست که از اینترنت گرفتم و به صورت فایل ورد ذخیره کردم، اگه دوست داشتین می تونم براتون ایمیلشون کنم.






ممنون از لطفت و راهنماییت.حتما ازت کمک میگیرم.
مامان پریسا
19 دی 90 19:45
سلام حرفهای قشنگی بود. اما با داشتن مامان فهمیده ایی مثل شما نباید نگران ایندهآرمان عزیز باشی.


ممنون.ولی بهر حال مادر و هستش و هزار جور نگرانیX:
مامان آريا
20 دی 90 9:07
عزيزم اون اس ام اس يادته اينم يه كامنت دوست داشتن به همون سبك
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you







مامان زهره
20 دی 90 9:27
ممنون که به ماسرزدین . هرجا هستین خوب و خوش باشین
خاله ی امیرعلی
20 دی 90 20:01
سلام دوستم
واقعا برای بعضی از ادما مثل همین عدنان متاسفم به نظر من منشا اینجور اخلاقا و رفتارایی که دارن اول از همه خانواده تاثیر گذارن بعد دوست و غیره
بدون شک با وجود مادری باشعور و بادرک و فهمی وصدالبته مهربان مثل شما ارمان نازنین در اینده جزء یکی از ادم های موفق و مفید جامعه خواهد شد و همه بهش افتخار خواهند کرد
امیدوارم همیشه موفق باشید
ارمان گل رو هم ببوسین


به امید اینکه تمام بچه ها باعث سر افرازی خانواده هاشون بشن از جمله امیر علی جونم.
خاله ی امیرعلی
20 دی 90 23:40
راستی عزیزم قالب جدید مبارک


ممنون@};
مامان آرین
21 دی 90 15:15
مامان آرمان سلام دلم براتون تنگ شده بود اومدم حالی بپرسم . آرمان جونم رو ببوس


سلام بر شما
ارغوان
21 دی 90 15:34



مامان امیر علی
21 دی 90 15:55
عزیزم کم پیدایین .به روز نیستین .ممنون به ما سر می زنید دلمون واستون تنگ میشه .ارمان جون رو ببوس


مامان شيرين
22 دی 90 11:19
سلام خوبي؟ قندعسلتو ببوس. دلم براتون تنگ شده. مطلبت عالي و جالب بود. اين جوونها كه به اين روز ميرسند به نظر من بخاطر تربيت پدر و مادر هستش كه اونهارو بيش از حد ازاد ميذارن و هرچه رو ميخوان از همون بچگي براش فراهم ميكنن... خودمون بايد مواظب رفتار، گفتار و حركاتمون باشيم كه الگوي بزرگ بچه هامون هستيم...غير از اين با وضعيت امروزي جامعه مون كه كاريش نميشود كرد فقط ميتونيم بچه هامون رو اگاه كنيم و كار درست رو نشونشون بديم... موفق باشي عزيز




ممنون از راهنماییتون عزیزم....
مامان زهرا نازنازی
23 دی 90 12:36
_______♥╗╔╗═ ♫╔ ╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚ ╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔ ╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚ ஜ۩۞۩ஜ YOU ஜ۩۞۩ஜ
مامان امیر علی
24 دی 90 11:00
boossssssssssssssssssssssssssssssssss


مامان امیر علی
25 دی 90 0:01
وای چه حلال زاده الن من داشتم بهتون فکر می کردم که کجایی دیدم الان برام نظر گذاشتی چون منم الان در وبلاگ هستم
بابامحسن
25 دی 90 10:33



-
مامان آريا
25 دی 90 12:05
سلام عزيزم خوبي آرمان عشقه من چطوره باور مي كني دلم براش خيلي تنگ شده همچنين براي خودت
يه عالمه از طرف من ببوسش


ما هم دلمون براتون خیلی تنگ شده همه از اهل فامیلمون شما را خوب میشناسند از بس ازتون تعریف کردیم.:

فاطمه
25 دی 90 16:25
سلام دوست عزیزمــــــ با پست جدید اپمــــــــ خوشحال میشم سری بزنید
بزرگمرد كوچك نريمان
26 دی 90 2:55
سلام به آرمان و مامان خانوم گلش
دلمون تنگ شده بود ها



علیک سلام.ما هم همینطور دوست خوب.
مامان امیر علی
26 دی 90 12:23
خیلی ممنون .دیدم خیلی جالب بود .
مامان ماهان
27 دی 90 1:31
واااااااااااااااااااای عزیزم خیلی زیبا نوشتی دستت درد نکنه آقای دکتر رو هم ببوس


مامانilijoon
18 فروردین 91 10:35
خيلي خيلي زيبا بود موفق باشيد
مامان مانی
24 تیر 91 15:13
من اینقدر از این مطلب خوشم اومد که بدون اجازه اونو برا پسرم نوشتم
خدا آرمان جونو براتون حفظ کنه


سلام دوست خوب.خوشحالم که شما هم استفاده کردید.ممنون...