نصیحت مادرانه به پسرم آرمان و آرمانها
سلام گل خوش بوی مامان
آرمان 9 ماهه...خرداد 88 ....2 روز بعد از تولد دختر خاله رونیا...خونه خاله
اول از همه بگم که از دیروز یاد گرفتی که هر وقت کاری که داری لنگ مامانه یا حتما میخوای یک چیزی را داشته باشی میگی مامان یک عالمه دوستت دارم و مامان هم اولش که این را ازت میشنید کلی ذوق زده میشد و مدام در پی صحبتت در جوابت میگفت که مامان هم تو را قد یک دنیا و یک آسمون بزرگ و هرچی که در چشمم بزرگ میاد دوستت داره ولی حالا کلک شدی و چون میبینی که مامان با این حرف زود نرم میشه تو موقعیتهای دیگه هم ازش استفاده میکنی تا مامان را راضی کنی به کاری که شاید ما باهاش مخالف باشیم و یا یک کاری کنی که ما ناراحت بشیم قبلا میگفتی مامان "ابخشید" ببخشیده ولی حالا زود میگی مامان یک عالمه دوستت دارم...... ای بلا.......
اما نصیحتهای مادرانه در ادامه مطلب
دیروز کلاسهای مامان تموم شد و رفت تا ترم آینده که بهمن شروع میشه.بچه ها هفته پیش امتحان کتبی داشتن و دیروز امتحانات عملی شون را دادن و تموم شد.
با دیدن اونها هم امیدواری و هم نا امیدی از آینده شما در من بیشتر میشه.دانشجویان پسر بیشتر نظر من را به خودشون جلب میکنن چون من هم کنجکاوم که در بین پسرهای امروزی چی میگذره که شاید برام تجربه بشه و در مورد شما به دردم بخوره.... البته خوب و بد در بینشون زیاده.....
عدنان دانشجوی پولداری که بخاطر نمره پول به همکلاسیش میده و و کارها و تحقیقش را از طریق پول از بچه های دیگه میخره ... اول ترم دور و بر یکی از دخترهای کلاس زیاد میپلکید چون دختره خیلی خیلی چاق بود و اینکه پسری بهش توجه کنه براش مهم بود و از اینکه حالا یک پسر پولدار بهش توجه میکرد خوشحال بود و در ازای توجه پسر جور تمرینات اون را هم میکشید
و بعد از اینکه بخش سخت درسی که تو مخ پوک پسره نمیرفت به پایان رسید دختر بیچاره کنار گذاشته شد و حالا طفلک دختره که با احساساتش بازی شده بود.
بعضی وقتها از کلاس با دوستاش به بهانه های مختلف ....میرفت بیرون و وقتی میومد و یک کلام حرف میزد بوی سیگارش کاملا مشخص بود....
همین پسره علنا تو کلاس جلوی چشم من بدون ملاحظه قرص و ...چیزهای دیگه مصرف میکرد و هر وقت هم که نوبت کارهاش میشد فقط پول و کارخانه و حساب و خریدهای با قیمتهای نجومی ورد زبونش بود....
عدنان یکی از همین پسرهایی که دیروز یک پسربچه کوچولو ناز و دوست داشتنی بوده و قصه تولدش شاید مثل قصه تولد بچه های ما زیبا بوده....ولی همون پسر بچه پاک و معصوم دیروز حالا پسر جوونیه که با کلک و دروغ و هزار جور شیطنت دیگه داره روزهاش را میگذرونه و هیچ چیز و هیچ کس براش مهم نیست و یک دنیا رویاهای پوچی داره که آینده اش قبل از اینکه به اون رویاها برسه خراب خراب.....
من روانشناس نیستم و نمیخوام بگم که دوست ناباب یا شاید زندگی نابسامانش باعث اوضاع امروزیش شده ولی میدونم که نمیشه این قضیه را هم نا دیده گرفت که همه چیز بد مال مردمه و ما و خانواده و فرزندانمون همیشه سالم و خوب میمونیم.
هر وقت اون و دوستانش را میدیدم بعدش خیلی تو فکر فرو میرفتم و تو قلبم آشوب میشد و دلنگرانیهام خیلی زیاد میشد....
البته در کنار پسرهایی با نکات منفی اخلاقی.... پسرهای زیادی هم هستند که درست نقطه مقابل عدنان هستند و خیلی فعال و موفق و با همکلاسیهای دختر هم مثل خواهر برخورد میکنن که رضا یکی از اونهاست......من همیشه تو دلم حجب و حیا و پشتکار درسیش را خیلی تحسین میکردم و نگاه کردن به چهره اش آرامش خاصی بهم میداد.اون نمونه یک پسر موفق و محکم و امن و مطمئن مرد آینده است.به همکلاسیهاش کمک میکنه بدون هیچ سوء استفاده ای.....ولی خوب مادرها همیشه دل نگرانن دیگه و آشوبی که از دیدن حقایق تلخ تو دلشون میافته قوی تر از آرامشه
شاید من خوب نتونم جمله های زیبا برات بنویسم و حرف دلم را برات قشنگ عنوان کنم ولی فقط با زبان مادرانه بهت میگم که پسرک امروز من که مرد جوان فردا هستی خیلی خیلی مواظب اعمال و رفتار و کردار و گفتارت و اطرافت باش......نه تو کسی را به هم بریز و نه بزار زندگی تو را به هم بریزه.....
این هم یک داستان کوچیک تقدیم به تو عزیزترینم
پدر می نوشت ... پسرک از پدر پرسید درباره چه می نویسی ؟ پدر پاسخ داد : درباره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه می نویسم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی ، تو هم مثل این مداد بشوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در ان ندید . اما این مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام . پدر گفت : بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت در دنیا به آرامش می رسی .
صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی ، اما هرگز فراموش نکن که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند . اسم این دست خداست ، او هیشه باید تورا در مسیر اراده اش حرکت دهد .
صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیز تر می شود و اثری که از خود به جای می گذارد ظریف تر و باریک تر است . پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی ، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم . بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است .
صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است . پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است .
و سرانجام صفت پنجم : همیشه اثری از خود جا می گذارد . پس بدان هر کاری در زندگی ات می کنی ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی ، هشیار باشی و بدانی چه می کنی .
آرمان دکتر شده و داره اشکان عروسک را معاینه میکنه
عزیزم در انتخاب راه آینده که چیکاره بشی فقط خودت به علاقه ات نگاه کن و راهت را روشن انتخاب کن و محکم در اون مسیر قدم بردار.اینها فقط آرزوهای خام والدین و حرکات نمایشی کودکی شما به تقلید از محیط اطرافته ....فقط همین.