جوجه طلایی آرمان
سلام به پسر یکی یکدونم.... عزیز خونم روز یکشنبه 3 اردیبهشت 91 داشتم از سر کار برمیگشتم....تو مترو بودم که تصمیم گرفتم برم تجریش برای خرید...وقتی کارم تموم شد آقایی کنار خیابان جوجه میفروخت.....تو یک کارتون تعدادی جوجه های رنگی...تو یک کارتونه دیگه جوجه های زرد رنگ و تو یک کارتون هم جوجه اردک های زرد و مشکی بود....من خودم تو بچگی جوجه نداشتم ولی خیلی دوست داشتم که با جوجه بازی کنم...هوس کردم و یکی برای دل کوچیک پسر خوب خودم خریدم...فروشنده یک کیسه غذا هم براش داد....حالا این جوجه هم مدام جیک جیک میکرد البته تو جاهاییکه سر و صدا زیاد بود به گوش نمیرسید ولی همینکه به جای خلوت میرسیدم صداش بلند به نظر میومد ...میخواستم عرض خیابان را رد...