آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

جوجه طلایی آرمان

1391/2/5 1:14
نویسنده : مامان آرمان
3,580 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر یکی یکدونم.... عزیز خونمدرخشان ØŒ زیباسازی ØŒ براق ØŒ glitter

تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانهروز یکشنبه 3 اردیبهشت 91 داشتم از سر کار برمیگشتم....تو مترو بودم که تصمیم گرفتم برم تجریش برای خرید...وقتی کارم تموم شد آقایی کنار خیابان جوجه میفروخت.....تو یک کارتون تعدادی جوجه های رنگی...تو یک کارتونه دیگه جوجه های زرد رنگ و تو یک کارتون هم جوجه اردک های زرد و مشکی بود....من خودم تو بچگی جوجه نداشتم ولی خیلی دوست داشتم که با جوجه بازی کنم...هوس کردم و یکی برای دل کوچیک پسر خوب خودم خریدم...فروشنده یک کیسه غذا هم براش داد....حالا این جوجه هم مدام جیک جیک میکرد البته تو جاهاییکه سر و صدا زیاد بود به گوش نمیرسید ولی همینکه به جای خلوت میرسیدم صداش بلند به نظر میومد ...میخواستم عرض خیابان را رد بشم...رفتم که از خط عابر عبور کنم ...تنها فردی که داشت رد میشد من بودم و یک پلیس که روی خط ایستاده بود... حالا ماشینها امان نمیدادند رد بشم و این جوجه هم مدام جیک جیک میکرد...پلیسه اولش هی زمین و هوا و دور و برش را نگاه کرد که ببینه صدای جوجه از کجا میاد دید جوجه ای نیست و من فقط نزدیک بهش ایستادم ....با تعجب بهم نگاه میکرد...اخه جعبه ای هم که جوجه بیچاره توش بود اینقدر کوچیک بود که ته کیسه اصلا به چشم نمیومد...شاید پیش خودش فکر کرده صدای زنگ موبایلمه که صدای جوجه میده....وقتی آرمان و پدرش اومدند تجریش دنبالم اول جعبه را به آرمان نشون دادم اون فقط صدا را میشنید و باورش نمیشد که توش یه جوجه است ولی وقتی درش را باز کردم و اون را دید کلی به وجد اومد...براش از سر راه یک جعبه بزرگ گرفتیم که به جای خونش برای نگهداری تو خونمون ازش استفاده کنیم....خونه آپارتمان نشینی اخه چه به این حرفا ولی خوب چه میشه کرد....وقتی تو خونه ولش کردیم چندان عکس العملی نشون نمیداد ...پدر آرمان گفت که انگاری فروشنده یه بیجونش را بهت انداخته....آخه من که جوجه شناس نبودم....آرمان خیلی ذوق زده بود و کلی بیچاره را بالا و پایین کرد....چند بار هم پشت کامیون ماشینش گذاشت و تو خونه برد دور زد....جوجه خیلی کوچیکیه و شاید 2 یا 3 روزه باشه ....مامان و آرمان براش یک اسم انتخاب کردند..اسمش را گذاشتیم جوجه طلایی...صبح روز بعد ساعت 8.30 با صدای جیک جیک جوجه از خواب بیدار شدیم...آرمان هنوز صبحانه نخورده بازی را با جوجه شروع کرد...هر وقت آرمان میخواد صبحانه و ناهار و شام بخوره جوجه را میگذاریم تو تراس چون آرمان اینقدر مشغول اون هستش که غذا نمیخوره و ما اون را میبریم بیرون و بعد از وعده غذایی میاریمش....صبح 4 اردیبهشت جوجه زرنگتر شده و از اون حالت کم جونی شب پیش در اومده و با سرعت دنبال آرمان میدوئه و 2 تایی مسیر پذیرایی تا اتاق خواب آرمان در حال بدو بدو هستند....وسطها آرمان کمی حس اذیت کردن جوجه بیچاره اش درونش گل می کنه و اگه حواسم نباشه یک سیخونکی بهش میزنه...یک بار آرمان جوجه را تو دستش گرفته بود و جوجه را مثل آدم میخواست بشونه زمین و اون نمتونست...ای جوجه بیچاره....یک بار هم آرمان بالش آورده بود و زورکی سر جوجه را رو بالش میگذاشت که جوجه تو هم بخواب....وسطها هم میره کامیونش را میاره و جوجه را سوار میکنه و با سرعت تو خونه راهش میبره...بازم جوجه بیچاره اینقدر ترسیده بود که رفته بود یک گوشه کزیده بود....خلاصه امیدوارم این جوجه جون سالم بدر ببره تا ببریمش شمال ....

عکسها در ادامه مطلبziba

تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانهمهمون جدید منزل ما جناب جوجه خان تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانه

جوجه طلایی آرمان

جوجه طلایی آرمان

 جوجه جوجه طلایی

نوکت سرخ و حنایی

تخم خود را شکستی

چگونه بیرون جستی

گفتا جایم تنگ بود

دیوارش از سنگ بود

نه پنجره نه در داشت

نه کس ز من خبر داشت

دادم به خود یک تکان

مثل رستم قهرمان

تخم خود را شکستم

اینجوری بیرون جستم

آرمان و جوجه اش

تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانهتصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانهتصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانهتصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانه

تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانه

آرمان با تمام وجودش جوجه اش را دوست داره

تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانه

لذتی که آرمان از بودن این جوجه در خونمون را داره واقعا دیدنیه 

تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانه

تصاویر زیبا سازی وبلاگ, عکس های زیبا, گالری عاشقانه

عاشق همین پاکی و سادگی ات هستم پسرم

تصویر متحرک زیباسازی وبتصویر متحرک زیباسازی وبتصویر متحرک زیباسازی وب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

ilijoon
5 اردیبهشت 91 1:03
جوجو نازت خيلي خوشگله آرمان جونم مباركت باشه خودتم مثل جوجوت نازي


ممنون...نظر اطف شماست گلم:X
مامان امیر علی
5 اردیبهشت 91 14:01
آخه نازی .چه مهمونه کوچولو نازی داره پسرم دست مامان جون درد نکنه .اما من خیلی می ترسم برای همین هر چی امیر علی و باباش م یگن نمی زارم بخرن نمی دونم چرا م یترسم


برای یک بار تجربه جالبه
مامان زهره
5 اردیبهشت 91 15:43
چند روزه كه تاج سر هم از من جوجه مي خواد.دستت درد نكنه كه حداقل تو دل گل مامان را شاد كردي


به یکبار تجربه اش می ارزه
مامان زهره
5 اردیبهشت 91 15:44
الهي عكس ها خيلي عاشقانه بودن.


ممنون
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
7 اردیبهشت 91 7:36
الهی الهی .خداجونم شکرت.ووووای چه عشقی به جوجوش داره.تو رو خدا ببین چطور نگاش میکنه.بوسش میکنه.دورت بگردم خاله جون با این احساساتت.


مامان کوثری
7 اردیبهشت 91 16:41
ای جونم چقدر ناز داره به جوجه اش نگاه میکنه و دوق میکنه آرمان جون خیلی مواظبش باش گلم


مواظبش بودیم....فوت شد
مامان آريا
10 اردیبهشت 91 11:32
چه جوجه نازي خدا قربونه پسملم برم كه اينقدر با اين جوجه خوشحاله اميدوارم كه بزرگ بشه
ما هم براي آريا خريديم البته اولين بار سه تا كه وقتي يكيش مي مرد مجبور بوديم براي اينكه اريا ناراحت نشه بگيم خوابيده بعد هم سر به نيستشون كنيم و همچنان بعدش براي اينكه از تنهايي در بياد بريم و دوباره جوجه بخريم و الان اريا بعد از سه بار جوجه خريدن الان سه تا جوجه داره هنوز موفق نشدم پستي با اين عنوان بنويسم بس كه گرفتارم و خاطرات تلنبار شده زياد
در مورد گردش دوباره در اولين فرصت يه پست مي زارم با عنوان نشسته ني ني وبلاگي هركي دوست داشت بياد چطوره
خصوصي


آخی نازی...ایم مادر ها و پئرها مجبور به چه کارهایی میشنا....
در مورد گردش من موافقم...هرطور که خودت تونستی.. ما هم هستیمما که خوشحالیم در یک موقعیت باز باهم باشیم


مامان زهره
10 اردیبهشت 91 15:14
خودت هم مثل جوجو ناز و با نمكي!


ممنون...
مامان ریحان عسلی
10 اردیبهشت 91 16:18
سلام
چه جوجه ی نازی منم خیلی جوجه ها رو دوست دارم و تا قبل از اینکه ریحانه به دنیا بیآد یه جوجه همین رنگی داشتم


سلام.
مامان ماهان
10 اردیبهشت 91 17:05
چه جوجه ناززززززززززززززززی
دست مامانی درد نکنه
مبارکت باشه عزیزم
معلومه دوستای خوبی با هم هستین


ممنون آره خوب بودن
مامان ریحان عسلی
10 اردیبهشت 91 17:08
خصوصی
مامان پریاگلی
10 اردیبهشت 91 19:24
جوجو طلایی خیلی نازه و از اون نازتره عکسای خودته آقا کوچولو ،
امیدوارم جوجه ت همیشه همین اندازه کوچولو بمونه وگرنه روز به روز درسرای مامانی بیشتر و بیشتر می شه


ممنون...
آرزوهای رنگی
11 اردیبهشت 91 7:05
سلام وتبریک به خاطر فرزند نازتان .اگر دوست داشته باشید میتونم نقاشی فرزندتان راازروی عکسش بکشم ودر وبلاگم قرار دهم تا مشاهده کنید واگر خوشتان آمد میتونید بخرید خوشحال میشم برام نظر بگذارید موفق باشید
سمانه مامان پارسا جون
13 اردیبهشت 91 18:39
آخی چقدر ناز بود


خاله ي اميرعلي
13 اردیبهشت 91 22:10
اي جوووووووووونم چقدر نازه اين جوجه طلايي مث آرمان عزيزم
خانومي اين روزا همه بچه ها عشق جوجه دارن


Juju
11 مرداد 94 0:15
ای کاش این جوجه‌های دوست داشتنی وسیله بازی زنده کودکان نبودند هر چند کوچک و ضعیفن ولی وسیله بازی نیستن ضمنا ناقل بیماری و انگل میباشند حداقل به این دلیل نخرید