شرح ایام مهر و آبان 91
سلام سلام و صدتا سلام
وضعیت ایام مهر و آبان 91 با شرح توضیحات فعالیتهای آرمان در این ماهها
مهر 91
آرمان سعی میکنه جدی باشه و نخنده
نگرانی مامان از بابت مهد با مدیریت جدید کاملا بر طرف شد.شما هر روز مشتاقانه به سمت مهد میری که اون هم بخاطر فضای خوب و شاد مهدتون هستش.همه چیز روی روال خیلی خوبی جلو میره و مربیتون هم در عین مهربونی بسیار مقتدرانه از عهده تمامی شما برمیاد.من صبحانه را تو خونه بهت میدادم ولی شما در جمع بچه ها و با اونها صبحانه خوردن را ترجیح میدی و از این رو بعضی صبحها زود از خواب بیدار میشی و ساعت 8 تا 8.30 ورزش صبگاهی میکنید و از 8.30 تا 9 صبحانه میخورید.میان وعده های یکسانی دارید که طبق برنامه ما از خونه براتون تهیه میکنیم ولی هر روز باید طبق برنامه ای که از طرف گروه مشاوران سیب داده شده میوه مشخص و آجیل به همراه مواد متنوع دیگه در ظرفهاتون باشه.برنامه ناهارتون هم متنوع و خوبه و خدا را شکر شما به گفته مربیت همه را تقریبا خوب میخوری.ظهرها برای خواب میارمت خونه بجز روزهایی که سرکارم که باید در مهد بمونی و تا حالا فقط یکبار خوابت برده و بقیه موارد بیدار بودی.مهد با نصب دوربین و اتصال خانواده ها به شبکه این اطمینان را به والدین داد و شما عزیزم هم که از جریان دوربینها اطلاع داشتی گاهی از تو کلاس به سمت دوربین میشدی و با من بای بای میکردی.ترم اول زبان انگلیسی ات هم با موفقیت خوب شما درانتهای آبان تموم شد و از ابتدای آذر شما ترم 2 زبان انگلیسی با روش phonik را شروع میکنی.علاقه شما را به یادگیری زبان دیده بودم ولی امسال با شور و اشتیاق زیاد زبان انگلیسی را میخونی و یک مکالمه طولانی را کاملا مسلط هستی.....از عدد 1 تا 10 را مینویسی و بیان میکنی....رنگ قرمز و زرد و صورتی و سبز و بنفش و نارنجی و آبی را یاد گرفتی.....حروف S.A.T.P.I.N را به صورت کپیتال و اسمال میخونی و مینویسی....و 40 تا فلش کارت یاد گرفتی......اگه یک روز تمرین زبانت را مرور نکنی خیلی نگران میشی که چرا درست را دوره نکردی.یک بار سوپروایزر زبان انگلیسی برای مادرها جلسه گذاشت و درباره نحوه همکاری خانواده ها در خانه با بچه ها توضیحات خوبی بهمون داد.در انتها وضعیت هر بچه ای را تک تک بیان کرد که شما تنها کسی بودی که هم خوب درسهات را یاد میگیری و هم علاقه داری و هم تمرینات حروف و اعداد را خوب و نسبت به سنت درست مینویسی که تقریبا تمامی بچه علاقه ای به نوشتن حروف از خودشون نشون نداده بودند و این عامل تعجب از طرف شما برای مرییان زبانت بود.
اموزش مفاهیم زندگی و دینی و اجتماعی را خوب یاد گرفتی و گاهی برات سوالاتی در ذهنت نقش میبنده و سوال میکنی که باید کلی فکر کرد تا جواب قانع کننده ای بهت داد.در کلاس ژیمناستیک و کلاس فوق برنامه کاراته هم خیلی خوب پیش رفتی.مربی کاراته سنسی سهیل واقعا در طول یک ترمی که پیشش رفتی ازت راضیه و میگه حرکات و رفتارت شبیه بچه ها همسنت نیست و بزرگتر و عاقلتر به نظر میای و حرکات کاراته را با تمام حس و از اعماق وجودت انجام میدی.علاقه ات به ورزش و مطالعه خیلی بیشتر از نقاشی و کاردستی ساختن هستش.
کلاس فرانسه مدت کوتاهی که شروع شده و هنوز جزوه و نوشته ای بهمون ندادند که ما با شما کار کنیم در نتیجه زیاد در جریان روند پیشرفت فرانسه نیستیم فقط تنها لغتی که ازت شنیدم bonjore هستش.
در طول این مدت یکبار جلسه تغذیه و یکبار جلسه مشاوره روانشناسی برای خانواده ها از طرف مرکز مشاوره سیب سلامت و یکبار جلسه همکاری زبان با بچه ها و 2 بار جلسه اموزش تغذیه درست و مناسب برای خود بچه ها برگزار شده که قراره در طی ماههای آتی ادامه داشته باشه.
معاینه چشم از نظر تنبلی و بررسی رشد بچه ها از نظر وزن متناسب با قد برای بچه ها از طرف مشاوران گروه سیب برگزار شده که خدا را شکر معاینه چشم و اندازه گیری وزن شما در بخش خوب بوده و جای نگرانی نیست.
به هر مناسبت کوچیک مهد برنامه چشن برگذار میکنه که این شادی و تنوع در روحیه و جذب بچه ها به مهد خیلی موثر بوده.در محرم هم برنامه عذاداری و نذری پزون بچه ها برگذار شده که عکسهای گرفته شده در مهد همه یادآور توجه و اموزش نکات دینی و اجتماعی مربیان در مهد به شماهاست.
در طول این مدت خدا را شکر فقط یکبار سرماخوردگی داشتی و یکبار هم برای اولین بار در ایام عمر 4 ساله ات دچار استفراع شدی که البته دلیلش مشخص بود و من مدتهاست که منتظر این واقعه بودم ولی خدا تو را خیلی دوست داشت و البته من هم در مواظبت ازت تا اونجایی که که تونستم و دستها را در زمان آلودگی زود تمیز میکردم و نگرانت بودم ولی اینبار خودت دست آلودت را لج کردی و کردی تو دهنت و چون تا حالا استفراغ نکرده بودی و آمپول هم نزده بودی معنای صحبتهای من را متوچه نمیشدی که این بار آخر دچارش شدی و هم فهمیدی که میکروب میتونه باعث حال تهوع و بعد کارت به دکتر و آمپول برسه یعنی چی.این اولین امپول عمرت بود البته به غیر از آمپولهای واکسنت. خدا را شکر خوب مقاومت کردی و گریه و کولی بازی در نیاوردی.اخه دیگه مردی شدی و کلا از اولش هم زیاد کولی نبودی.
از اینکه میبینی تواناییات زیاد شده و خیلی چیزها یاد گرفتی و حرف بیشتری برای گفتن در جمعها داری خیلی خوشحالی و احساس خوبی میکنی.تا مهمون خونمون میاد یا زود لباس اقا پلیست را میپوشی و مثل یک پلیس راه میری و یا لباس کاراته ات را میپوشی و حرکات ورزشی از خودت در میاری.
تنها معایب در مورد مهدت جایزه های کوچولو کوچولویی که به هر دلیلی واقعی و گاهی ساختگی به شما ها میدن .البته بعضی هاش واقعا برای تشویق در پیشرفتهاتونه مثلا در زبان یا در کاراته ولی بعضی از اون ساختگیها مثلا بلند سلام کردن یا جایزه روز آخر هفته است که شاید زیاد معنایی نداره و همین امر بهانه گرفتن جایزه را از ما مادرها بیچاره باز کرده.چون شماها نه تنها اون جایزه ها از مهد میگیرید بلکه انتظار دارید ما هم جایزه خوراکی یا اسباب بازی براتون جداگانه تهیه کنیم که این قضیه باید به سمت بهتر شدن پپیش بره.مورد بعدی هزینه های زیاد مهدت هستش که به هر بهانه ای به غیر از هزیته ثبت نام مهد بابت هرچیزی مثل فیلمهای مراسم جشنها و عکسهای ماهانه ای که از شما میاندازند یا بهانه سرزمین عجایب یا بازدید و لمس حیوانات کوچک مثل روباه و جوجه تیغی و خرگوش و مار و ..... هرماه از مای بیچاره پول میگیرند اون هم با قیمتی 2 برابر.یکی از اون نمونها لباس مراسم روز کودک بود که با قیمت 2 برار بهمون دادند یا لباس کاراته که البته در لباس کاراته خودمون تهیه کردیم و از قیمت مهد 20 هزار تومن ارزونتر شد.حالا تو این اوضاع گرانی ...مهد خیلی بیتوجه به قضیه سنگینی هزینه ها برخورد داره و متاسفانه بعضی از خانواده ها با بی توجهی به مشکلات بقیه راه را برای خرج تراشهای اضافه مهد هموار میکنند.خدا به اونهایی که چندتا دارند کمک کنه که چه کار میکنند؟؟؟؟
2 هفته بود مادر و پسر تنها بودیم و پدر ماموریت بود و هفته اول خیلی دلتنگی نمیکردی ولی از هفته دوم سراغ پدر را خیلی میگرفتی و طوری که یک روز مونده به اومدن پدر که برابر بود با روز قبل از تاسوعا هر برنامه تلویزیونی که میدیدی عذاداریه و دعا و گریه هستش شما هم دستهات را میبردی بالا و میگفتی خدا پدر من را زودتر برگردون...پدرم زودتر بیاد دیگه خدا جون.چند بار تخته وایت بردت را آوردی و تصویر خانواده که شامل پدر و مادر و خودت و یک جوجه کوچولو و خورشید تو اسمون هستش را نقاشی میکردی و این روزهای تزدیک تاسوعا هرچی میکشیدی میگفتی خداست یا امام حسینه.برنامه شیرخواران حسینی را میدیدی و میگفتی من را هم ببر مصلی و یا مثل اونها من را رو دستات بزار و نذر امام عجل ا... کن.
خیلی خوشحالم که همه چیز به خوبی و دانایی و احساس غرور من از شما پیش میره.تنها نکته ای که شاید خیلی از خانوده ها باهاش درگیر باشند که برای بچه های این سن نسبتا شایع هستش حس لجبازیه که البته کمی در شما نسبت به ماه پیش بهتر شده ولی من هنوز نگرانم.
راستی یک خبر خوب و اون اینکه 1 دی 91 به همراه رونیا به برنامه عمو قناد دعوت شدید.این یکی از ارزوهای شما ها بود که حالا اولیش با برنامه عمو قناد هستش.امیدوارم روز شاد و خاطره انگیزی براتون باشه.
بعد از شیر خوردن شبانه که نشانه سیبیلش مشخصه و داری با موبایل بیچاره مامان بازی میکنی
بسکتبالیست کوچولو در خونمون
عاشقانه و صادقانه و دلسوزانه ومادرانه دوستت دارم عزیز دل مامان