آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

هدایای آرمان به مامانش به مناسبت روز مادر 92

1392/2/25 20:56
نویسنده : مامان آرمان
1,795 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

روز چهارشنبه برابر با 11 اردیبهشت 92 که روز تولد حضرت فاطمه(س) و همینطور روز مادر بود و فرداش هم روز معلم طبق معمول رفتی مهد کودک.روزهای چهارشنبه ژیمناستیک داری و تا ساعت 3 مهد هستی.پدر هم اون روز تعطیل بود و با هم اومدیم دنبالت.خیلی از مادرها اومده بودند مهد و تو در ورودی مهد گلهای رنگارنگ زیبایی به مناسبت این روز گذاشته بودند.حال و هوای شادی در محدوده مهد به چشم میخورد.یک میز پر از کاردستیهای زیبا که برای مادرهای بچه ها از روزهای قبل توسط مربی ها آماده شده بود و جلوی میز مدیر قرار گرفته بود به چشم میخورد.صبح موقع رفتن به مهد کارت هدیه ای های مرجان جون و مهتا جون ..مربیان مهربونت را تو کیفت گذاشته بودم و به محض رسیدن خودت زیپ کیفت را باز کردی روز معلم را بهشون تبریک گفتی کارت ها را  به دست مرجان جون دادی.امسال روز مادر و معلم همراه با هم بودند.

وقتی موقع تحویل از مهد از پله ها پایین اومدی مرجان مربی مهربونت بهت کمک کرد و با انتخاب خودت یکی از کاردستی های روی میز را برداشتی و به من تبریک گفتی و دادی دستم.بر روی این کاردستی اثر رنگی کف دست خودت که از چند روز پیش با کمک مرجان جون که کف دستاتون را رنگی کرده بود و روی کاغذ زده بودید تا از اثر دستتون برای کاردستی روز مادر استفاده کنهدیده میشد.دستتون درد نکنه.بقیه کارت با تزییناتی که مربی ها با خلاقیت خودشون اون را زیبا کرده بودند آراسته شده بود.

آرمان آرزوهایمان

وقتی رسیدی خونه با عجله و با ذوق گفتی یک چیز دیگه ام تو کیفم دارم و در کیف را باز کردیم و اون یک نقاشی خوشگلی بود که تصویر مامان را توش کشیده بودی.مهتا جون مربی زبانت بهتون گفته بود که تو کاغذ فقط مامانتون را نقاشی کنید و خودتون یا پدرتون را نکشید.فقط مامان تنها و زیرش هم به انگلیسی  I Love you مامان را با کمک مهتا نوشتید .

آرمان آرزوهایمان

چون این دوتا هدیه خیلی برام ارزشمند بود اونها را به در یخچال زیر عکست زدم.

آرمان آرزوهایمان

مدیر خوب و مهربون و پر تلاش مهدتون هم یک جشن به مناسبت روز مادر برامون روز پنجشنبه در مهد شعبه میرداماد تدارک دیده بود و وقتی روز 4 شنبه مرجان جون ازم پرسید میرم یا نه من جواب دادم نه کار داریم و نمیتونیم بیام.چون من 5 شنبه ها ظهر کلاس دارم.ولی شب نظرم عوض شد و باهات قرار گذاشتیم که صبح بریم جشن و دل را به دریا زدیم و صبحانه را خوردیم و آماده شدیم و شما هم تنپوش اردکت را پوشیدی و پدر ما را برد مهد میرداماد.وقتی رفتیم تو ....متوجه شدیم که جشن زنونه است و بچه ها نیستند و خوب شد پدر بود و شما با هم برگشتید خونه.از ساعت 10 تا 12 برنامه طول میکشید.جشن که همون مولودیه به مناسبت تولد حضرت فاطمه(س) بود و همه مرتب و خوشگل و بعد خانم مولودیه خون با گروهش اومدند و خلاصه از حالت مولودی یواش یواش رفت مجلس شاد زنانه و بلهههههههههههههه.از شعبه مهد ما کم اومده بودند ولی از شبعه میرداماد زیاد بودند.خیلی خوش گذشت و انگاری قسمت بود که برم.جای همه خالی بود.اینقدر دست زدم که دستام سرخ شده بود و خارش گرفته بود.عالی بود.بعد از پذیرایی ازمون شما اومدید دنبالم و مدیرتون هم به عنوان یادگاری یک کتاب کوچیک بهمون هدیه داد.از روز قبلش هم که تو مهد کلی شله زرد تهیه شده بود را بهمون دادند که خیلی خوشمزه بود و از 2 ظرفی که بهمون دادند یکیش نصیب خانم همسایه بالایی شد که پا به ماهه و تو ورودی آسانسور ساختمون ما را دید و چشمش به شله زردها افتاد.یکیش قسمت اون بود.

آرمان آرزوهایمان

بازم باید اول از خدا بعد از مدیر خوب و پر تلاشتون و مربیهای مهربونتون و همینطور از شما گل پسرم بخاطر هدایا و شادیهای ارزانی داشته به من تشکر کنم.

چند تا از جملات در این کتاب:

مادران هر چیز کوچکی را که قابل تحسین و تعریف باشد قطعا تحسین میکنند و می ستایند.بستن یک دکمه به تنهایی....یک کلمه جدید....کله معلق زدن....خندیدن و دست زدن....و کودک با این تحسین ها قدمی بزرگ تر بر میدارد.

همه ماردان ثروتمند هستند وقتی که به فرزندشان عشق می ورزند.

هیچ مادر فقیر زشت و پیری وجود ندارد.عشق آنها همیشه زیباترین شادمانی هاست.

مادر یک مکانیسم خود ساخته نگرانی بدون دکمه خاموشی است.

مادرم یعنی صبح ...یک صبح زیبا.

مادرها مجبورند سه جفت چشم داشته باشند...یک جفت از چشم ها پشت درهای بسته را میبیند.یک جفت چشم دیگر هم در پشت سر اوست....و البته یک جفت چشم هم جلوی اوست تا وقتی فرزندش اشتباهی کرده میتواند با آنها به او نگاه کند و با نگاهش نشان دهد که( من تو را درک می کنم و دوست دارم) بدون اینکه کلمه ای به زبان بیاورد.

تقدیم به پسرم که مهر مادری را به من تقدیم کرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)