آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

آرمان پلیس در......

1392/2/20 15:31
نویسنده : مامان آرمان
1,842 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر آقا پلیس خونه ما

یکی دیگه ازروزهای خوب و خاطره انگیز من و آرمان روز 18 اردیبهشت 92 رقم خورد .مدیر مهد از یک ماه پیش برای روز آمادگی در برابر زلزله برنامه ریزی کرده بود و از مادرها هم مشورت خواسته و جلسه ای برگزار کرده و نقش مادران و بچه های مهد را در روز مانور مشخص کرده بود.آرمان اولین نفری بود که نقشی که عاشقش بود بهش داده شده بود و اسمش برای گروه پلیس نوشته شده بود و من هم با ایده نقاشی ویترای برای غرفه نقاشی به همراه مربی نقاشی انتخاب شده بودم.برای مانور زلزله سه گروه مهم انسانی باید مشخص میشدند.گروه پرستاران و امدادگران...گروه آتش نشانان و گروه پلیس.تمامی این نقشها به کلاس ارمان در میان هم کلاسیهاش تقسیم شده بود و کلاسهای بالاتر و پیش دبستانی مسولیت شعر خوانی و نمایش ده شلمرود را داشتند.

برنامه ساعت 8.45 در بوستان آب و آتش شروع میشد.ما صبح ساعت 7 بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و آرمان با لباس فرم پلیس راهی شد.مربیان و مسولین مهد از صبح ساعت 4 چادرها و لوازم را به پارک انتقال داده بودند و ما که رسیدیم همه چیز آماده بود.

در ابتدای ورود آرمان با دوستاش مشغول بازی شد و کمی در غرفه نقاشی بساط نقاشی ویترای را راه انداختیم و بچه ها مشغول شدند.هوا گرم و آفتابی بود و بهتر بود بیشتر در غرفه زیر سایه مینشستیم.عمو یکتا اومد و شروع به نواختن موزیکهای همیشگی کرد و هیجان را براه انداخت.بچه های مهد شما البته شعبه میرداماد ورزش باستانی اجرا کردند و بعد سرود کشورمون را خوندید و بعد شعر زلزله که باهاتون تمرین کرده بودند را خوندید و بعد نمایش و بازدید از غرفه ها و پذیرایی و دادن هدایا.ما ساعت 11.30 با اتمام برنامه پارک را ترک کردیم و همینجا باید از مدیر مقتدر شما که با برنامه های شاد و آموزنده  برای شما و حتی ما کلی روحیه همه را تغییر داده تشکر کنیم.

حالا نوبت عکسها است

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

  از سمت چپ : آرمان...ریحانه و مهدی از همکلاسیهای آرمان.ریحانه امدادگر و مهدی مسئول غرفه فرش بود.

آرمان آرزوهایمان

 آقا پلیس حاضر در مانور که در حال گرفتن عکس از آرمان بود

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

در حال خوندن سرود ملی کشور

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

 آرمان آرزوهایمان

آرمان در غرفه نقاشی مشغول رنگ آمیزی با رنگهای ویترای با موضوعات زلزله

آرمان آرزوهایمان

 خبرنگار برنامه اخبار جوانه در حال ضبط گزارش از بچه ها ی غرفه که درست ساعت 4 عصر همون روز نشون داده شد

آرمان آرزوهایمان

 آرمان آرزوهایمان

با امید داشتن روزهایی که همه بچه های کشورمون با چنین آموزشهایی در روزهای سخت بتونند از خود و دیگران خوب حمایت کرده و مدیریت بعد از بحران را به بهترین شکل به عهده داشته باشند. 

این هم شعر زلزله و ایمنی که در مانور توسط بچه های کلاس شما و کلاسهای بالایی مهدتون اجرا شد.

                              شعر زلزله و ایمنی

 آی بچه جون  آی بچه جون                 بچه خوب و مهربون

 گوش بده خوب  با حوصله                 برات بگم از زلزله

 زلزله بی خبر میاد                          زمین به  لرزه در میاد

 خونه ها را می لرزونه                     آدما می ترسونه

 اما اگه دانا باشی                            با ایمنی آشنا باشی

 ترسی نداره زلزله                          می ترسه اونکه غافله

 می پرسی ایمنی چیه                       اونیکه غافله کیه

 پس گوش بده با زیرکی                    برات بگم  یکی یکی

 بدون اینکه هول بشی                      یا دیگران را هول بدی

 اگر که نزدیک دیوار نشستی             فورا سرت را بپوشون دو دستی

 اگر که نزدیک میزی یا نیمکت          زود برو زیر اون بمون بی حرکت

 از لوستر ها پنجره ها قفسه ها           بایستی که دور بشین ای بچه ها

 کنج دیوار ها پیش ستون ها              جاهای امنن توی ساختمونها

 دویدن از تو ساختمون به بیرون         کار خطرناکیه آی بچه جون

 رفتن توی آسانسور و راه پله             خطرناکه وقتی میاد زلزله

 توی فضای باز اگر که باشین            خیلی خوبه از اون محل دور نشین

 اگر که نزدیک درختها هستی            یا روی تاب و سرسره نشستی

 فورا بایستی دور بشی از اونها           هم از تیر های برق و ساختمونها

 پس بچه های نازنین                       بخونین و یاد بگیرین

 وقتی که خوب بلد شدین                  برین تو خونه ها بگین

 به مامانها و باباها                         به فامیلها و آشناها

 بزرگترها بزرگترها                      گوش بکنین پیام ما

 که ترسیدن از زلزله بی معنیه           چاره کار رعایت ایمنیه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ریحان عسلی
21 اردیبهشت 92 0:14
سلام
چه برنامه ی خوبی گذاشته بودن چقدر ذوق کردی مامانش اشک شوقم ریختی
چرا خبر ندادی آرمانو ببینم
راستی اون برنامه که گفتم ... شباهت آرمان دیدی؟



سلام
برای بچه ها عالی بود.آره خیلی ذوق کردم نه از اینکه میخواستن نشونش بدن بلکه بخاطر اینکه تو غرفه چندتا بچه بزرگتر از آرمان بود که اول از اونها خواستند که توضیح بدن ولی هیچ کدوم نتونستند خوب صحبت کنند و آخر که اومدن سمت آرمان و ازش خواستن بدون اینکه ما اصرار به مصاحبح داشته باشیم و یا آمادگی داشته باشیم آرمان خوب و محکم تونست توضیح بده و این بیشتر منو خوشحال میکرد که پسرم با اعتماد به نفس و پیوسته تونست صحبت کنه.از این نظر خیلی تو دلم احساس غرور داشتم.چون آرمان دیرتر از بچه های هم سنش شروع به صحبت کردن کردو به اصطلاح زبونش دیر باز شد ولی حالا از بچه های بزرگتر از خودش بهتر توضیح میده.
مامان سيد محمد سپهر
28 اردیبهشت 92 8:21
عزيزم واقعا لباس پليس بهش مي ياد انشاء الله اگه دوست داره پليس بشه به آرزوش برسه.....


ممنون. بیشتر پسر بچه ها این آرزو را فقط تو کوچیکی دارند.ببینیم قسمت چیه.

asal
31 اردیبهشت 92 18:21
سلام چه وبلاگ خیلی خیلی خوبی دارید اگه میشه بیاید تبادل لینک کنیم اینم ادر وبلاگ های من : این باهاش میتونید به گیلان سفر کنید www.asalweblo.niniweblog.com و اینم وب بعدی در مورد کاردستی با وسایل دوریختنی و .......... اینم ادرسش www.asaljj.niniweblog.com البته نظر بدیدا ندید بی معرفتید دوست تون دارم عسل 12 ساله .


سلام.ممنون.من وب کاردستی را لینک کردم.