آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

آرمان و مدال طلای شنا

1392/6/10 11:47
نویسنده : مامان آرمان
2,179 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر کوچولو مامان

از ابتدای تابستان بخاطر تعطیلی کار مامان تعطیلات تابستانی شما هم شروع شد ولی برای اینکه دیگه خیلی بیکار نباشی و حوصله ات سر نره برای اولین سال اسمت را در کلاس شنای مهد خودتون برای ماههای تیر و مرداد ثبت نام کردم.شنا یکی از مفرح ترین ورزشهاست که هم از طرف پیامبرمون بهش توصیه شده و هم تمامی پزشکان برای تمامی سنین توصیه میکنند و مهمتر اینکه اثر خیلی خوبی روی روحیه انسان  داره.برنامه کلاسی ات روزهای 1 و 3 شنبه ساعت 10.30 تا 11.30 بود و البته روزهای یکشنبه بعد از کلاس شنا ساعت 1 هم کلاس تفکر خلاق داشتی.اینقدر کلاس شنات را دوست داشتی که هنوز از کلاس نیومده سراغ جلسه بعدی را می گرفتی.آموزشهای شنا را در خونه روی زمین برای ما به شکل عملی اجرا میکردی و همیشه دنبال فرصتی بودی تا در دریا و استخری خارج از استخر مهد بتونی آموزشهاتو بهمون نشون بدی.ابتدای کلاس نگرانی گرفتن امراض مختلف را از استخر داشتم ولی خدا را شکر نه سرما خوردی و نه هیچ مورد دیگه ای برات پیش اومد.البته مهد هم بهداشت را تا حد امکان رعایت می کرد.یک جلسه به انتهای کلاس مربیاتون باهاتون تمرین کرده و مسابقه تشکیل داده بودند که شما اومدی و گفتی مامان من اول شدم و قراره جایزه بدن.حتی مدیر داخلی مهد مدالهاتون را از قبل در کمدش یواشکی بهتون نشون داده بود.تو مسافرت شمال در دریا و در استخر آب گرم سرعین حسابی شناتو را برای پدر و بابایی نمایش داده بودی.

جشن استخر پسرها روز 29 مرداد یعنی درست روز تولد اصلی من برگزار میشد.من و شما خیلی خونسرد ساعت 10.30 رسیدیم استخر و انگار مسابقه ساعت 10 شروع شده بود.همه گروههای سنی باهم بودند و بچه های زیر 5 سال با بازویی شنای قورباغه میرفتند و بالای 6 سال کرال یاد گرفته بودند.

خلاصه شما هم طول استخر را قورباغه رفتی و چقدر من از تماشات لذت بردم.پدرها و مادرها کنار استخر نظاره گر بچه ها بودند و وقتی نوبت شما رسید من و مادر دوستات همگی یک صدا شما را تشویق کردیم تا اینکه مسیر طول را طی کردی.مامان یاشار...مامان آبتین...مامان پارسا....مامان پرهام...مامان سهیل و پدر ایلیا و خیلی دیگه هم بودند.خانم مدیر مهد هم از کنار نظاره گر برنامه بود.

بعد از اتمام نمایش شنای بچه ها نوبت کیک که با طرح بچه های کوچیک در استخر بود و بعد بریدن کیک ادامه داشت و مهمترین بخش قسمت دادن مدالها و قرار گیری بچه ها روی سکوها بود.این بخش قسمت مهمی بود که باعث شادی و ناراحتی بعضی از بچه ها و خانواده ها شد.خانم مدیر ابتدا توضیح داد برای اینکه بچه ها بدونند که گاهی پیروز و گاهی ناموفق هستند مدالهای طلا و نقره و برنز تهیه کرده بودند که بچه ها بر اساس تواناییهاشون رتبه بندی بشن و بچه های زیر 4 سال زیاد تفاوت اول و دوم و سوم و مدالها را متوجه نمیشدند ولی بچه های بالای 4 سال اگه طلا می گرفتند خوشحال و اگه نقره و برنز می گرفتند ناراحت شده و گریه می کردند.

خدا را شکر کمک مربی شنا بخاطر تواناییت در طول کلاس و همینطور روز جشن استخر شما را روی سکوی 1 گذاشت و مدال طلا را به گردنت انداخت و هیچوقت یادم نمیره که چطور با خوشحالی و احساس شادی درونیت سیخ و محکم روی سکو منتظر گرفتن مدالت بودی و به من هم اشاره میکردی و من هم ازت فیلم میگرفتم.اینقدر خوشحال بودی که بدنت را مثل چوب صاف و محکم کرده و شکمت را به داخل برده بودی و سرت را اینقدر بالا گرفته بودی که کمی به سمت آسمان شده بود.نفر دوم هم انتخاب شد و نفر سوم از نظر خانوادش اشتباه شده و به کمک مربی سفارش شد که نفر اول حساب بشه و خلاصه اون را هم روی سکوی 1 کنار شما گذاشتند.این هم نتیجه سفارش و یا اجبار خانواده بچه بود که اون را 2 سکو جلو انداخت.و بعد از اون سپهر که پسر فوق العاده شیطون ولی باهوشی است نفر سوم شد و گروه شما با 4 برنده به اتمام رسید.در کنار مدالها یه بسته هدیه یکسان هم بهتون دادند که مبارکت باشه.

بعد از اتمام برنامه کیک بریده و تقسیم شد.شما کمی در حیاط مهد بازی بازی کردی و بعد کیک و شربت خوردیم و این بهترین هدیه ای بود که روز تولدم از پسرم گرفتم.تا شب تو خونه فقط صحبت از مسابقه و تعریف از مهارتت بود.

  فرصتها در زندگی چون نسیم از کنار ما میگذرند.برای موفقیت یا برای انسانی بزرگ شدن باید در زمان مناسب بر آن نسیم سوار شد.

آرمان آرزوهایمان

 اینجا با کمک عمو سالار مربی شنات که داره در پوشیدن بازویی برای شنا آماده ات میکنه

آرمان آرزوهایمان

شما منتظر برای شنا و اون هم مربی پیش دبستانی شما در سال جدید مهری جون هستش

آرمان آرزوهایمان

در انتهای شنات که با حس خوبی که از خودت داشتی سریع برگشتی به سمت من

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

ارمان از همه بلندتر هورا جشن میکشید

آرمان آرزوهایمان

آرمان با مدال طلا و  که بعدش یکی دیگه هم به صورت مشترک به نفر اولی ها اضافه شد

موقعی که ژست نفر اولی را گرفته بودی داشتم ازت فیلم میگرفت و عکسی ندارم

آرمان آرزوهایمان

آرمان آرزوهایمان

جایزه مخصوصی که در کنار مدال ها بهتون دادند

آرمان آرزوهایمان

از سمت راست عمو سالار مربی شناتون و دست چپی کمک مربی شناتون که اون بیشتر زحمت شما را کشید

آرمان آرزوهایمان

جایزه ای که در کنار مدال گرفتی

جنسش از مقوای محکمه و میشه با آبرنگ یا گواش یا ماژیک روش رنگ آمیزی کرد

آرمان آرزوهایمان

دسته گل

دسته گل تولدم که عصر همون روز پدر برام خریده

آرمان آرزوهایمان

در حال تکمیل کردن نقاشی جایزه اش

آرمان آرزوهایمان

آرمان و مدال طلاش

 بکوش تا می توانی، خواهی دید که همه چیز درست خواهد شد

 گاه آسان نیست که بدانی چه راهی در پیش گیری،

چه تصمیمی بگیری و یا چه کنی،

 زندگی زنجیری از افقهای نو،آرزوهای نو،روزهای نو و

 تغییراتی است که بسوی تو می آیند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان پارسا و پوریا
12 شهریور 92 10:24
آفرین به پسر شناگر قهرمان
خصوصی داری عزیز


ممنون.
مامان پریسا
13 شهریور 92 18:07
تبریک تبریک عزیزم


ممنون گلم.
مامان پریسا
13 شهریور 92 18:07
اینطوری که مامانی تعریف کرد مثل این بود که ما هم حضور داشتیم. عکس ها هم گویا بود. ممنون

مامان نفس طلایی
13 شهریور 92 23:39
سلام دوستم افرین به این گل پسر شناگر... افرین کلاس تفکر خلاق ...
در مورد هیس که حتما برین ببینین البته بدون ارمان جان .. دهلیز هم بدک نیست معمولی ...
خصوصی


ممنونم
تشکر از توضیحاتتون
مامان امیر مهدی(سوده)
14 شهریور 92 16:47
خصوصی
مامان ریحان
22 شهریور 92 1:30
سلام
آفرین به آرمان قهرمان ایشالا مدال طلا تو المپیک و مسابقات جهانی کسب کنی

خیلی خوبه که به ورزش اهمیت میدید

همه چیز اینقد گویا بود که فک می کردم خودمم اونجا حضور دارم

جایزه تم مبارک همینطور تولد مامان جون ایشالا 120 ساله شی
چه گل زیبایی ایشالا که عمرتون مثه گل نباشه



سلام
ممنون خاله از دعای خوبت
ممنونم.
دوستتون داریم