بهت افتخار میکنیم آرمان جان
سلام گل باغ زندگی
اینجا آرمان دو ماهشه و چون ماشاا...توپول بود بهش میگفتم آرمان رضا زاده چون وقتی نگاهش میکردم یاد رضا زاده می افتادم
این روزها خیلی خوشحالم و خیلی هم فکرم آسوده است.مهد جدید خیلی خوبه و شما هم راضی هستی.پیشرفتهای یادگیری ات هم سرعت گرفته و یکی از عواملش می تونه مهدت باشه.هر هفته یک شعر جدید یاد میگیری که از اول هفته تا 4 شنبه تو مهد کار میکنین و آخر هفته دفترچه شعرت را بهار جون میذاره تو کیفت تا 5 شنبه و جمعه هم ما باهات کار کنیم و بعد هر کلمه ای را که از شعر میخونی را باید تو دفترچه شعرت وارد کنیم تا مربی ات ببینه و اگه خوب خونده باشی کنار صفحه تکلیفت بر چسب ماه و ستاره میزنه.شعر هفته اول را چون تجربه تازه ای برات بود را نصفه خوندی و ما هم همون را نوشتیم ولی هفته دوم با اینکه شعرت سخت و کمی بدون وزن و قافیه بود را بهتر خوندی و اون روز تو صفحه اش مربی ات (بهار جون) جایزه ماه و ستاره زده بود.من تا دیدم که تشویق شدی مثل بچگی خودم که اگه نمره 2٠ میگرفتیم و یا مشقمون را تمیز نوشته بودیم معلم ستاره میچسبوند و اگه 10 تا ستاره میگرفتیم 1 کارت تشویق بهمون میدادن کلی ذوقش را داشتیم مثل اون وقتها کلی برات ذوق کردم و احساس غرور میکردم و بعد که به شما نشون دادم شما هم خیلی خوشحال شدی.این هم تکلیف مهد شماست که ما باهات کار میکنیم.به قول پدر که بهت میگه بچه درست رو خوندی؟ بیا ازت بپرسم ببینم بلدی؟ یک احساس خاصیه.....
دومیش اینکه خیلی خوب و با صدای بلند بعد از سوالات ما جواب میدی بللللللللللللله.....یک بله با صدای بلند و محکم که بازم احساس خوبی بهمون دست میده که بچه خوب و با ادب بلند میگه بللللللللللللله.
سومیش اینکه هفته دوم مهد بود و شما تازه 2 جلسه کلاس زبان انگلیسی را گذرونده بودی که معلم زبانت من را که دید ... گفت که آرمان خیلی خوب لغات انگلیسی را بیان میکنه و خوب هم یاد میگره و تلفظش خیلی خوبه.من را میگی بازم خیلی خوشحال شدم و از تعریفهایی که معلم مهربون زبانت ازت میکرد قند تو دلم آب میشد.حالا هر وقت من میشینم زبان بخونم یا سی دی های زبانم را گوش کنم میگی مامان ?How are you .من دقیقا لغاتی را که باهاتون کار کردن را نمیدونم چیه ولی شما با من در حد Hello....How are you......و see you...و happy birth dey با هم صحبت میکنیم و میدونی که معنی هر کدومش چی میشه.فکر میکنم تو کلاس باهاتون اسم حیوانات و رنگها و غیره را دارن کار میکنن.
هفته پیش بهار جون 4 تا کتاب بهم داد که خونه اونها را برات جلد کنم و ببرم ..کتابها آموزش رنگها و حیوانات و صداها و میوه ها و زیر هر صفحه هم لغت اون تصویر بزرگ نوشته شده بود که در کنار دیدن تصاویر لغت اون را هم یاد بگیرید.یکی از کتابها هم بریدن تصاویر با قیچی و چسباندن تصویر در صفحه مورد نظر خودش بود.خیلی برام جالب بود و از اینکه مهدتون کتابهای خوبی براتون تهیه کرده خوشحال شدم چون خیلی زودتر از اونیکه فکرش را میکردم داری اموزشها را میگیری.
مربی ات (بهار جون) همیشه ازت راضی بوده و همیشه میگه خوبی ولی یک کم شیطونی.
فقط تنها مشکلی که هست اینکه که ظهر ها مثل بقیه دوستات نمی خوابی و بیدار میمونی و بعضی وقتها با بهار جون میشینی کار دستی میسازی که عاشق اینکاری.البته قبلنا تو اون ساعت تو خونه که بودی میخوابیدی و اگه خونه باشی ساعت نهایت 2 میخوابی ولی تو مهد نمیدونم بخاطر اینکه من پیشت نیستم.... یا عادت نداری که پیش غریبه ها بخوابی ....خوابت نمیبره ولی تا میرسیم خونه زود میخوابی.اگه میشد تو مهد هم خوابت ببره خیلی خوب میشد.
کمی شیطونی کردی..................وای ....حالا برای یکبار اشکالی نداره...............
4 شنبه که اومدم دنبالت کمی شیطونی کرده بودی و مربی ات بهار جون گفت اون روز به شعر توجه نکردی و فقط تو کلاس دویدی و خودت را روز زمین انداختی که خیلی نگرانت بود که نکنه سرت به میز و صندلیها بخوره و مدتی پیش مدیر داخلی های مهربون مهد به عنوان تنبیه نشسته بودی.تا اومدم دیدم کفشات را در آوردن و روی صندلی آروم نشستی و چون کفش نداری پات را روی زمین نمیذاری و آروم هم نسشتی.مدیر داخلی گفت کمی شیطونی کرده و اومده پیش ما نشسته و بعد رویش را کرد به سمت من که شما نبینی و نشنوی و با خنده گفت آدم قیافه بامزه اش را میبینه خنده اش میگیره وقتی میخواد بهش اخم کنه .......و نتونستیم چیزی بهش بگیم.بعدش کفشات را آوردن و پوشیدی و رفتی تو کلاس و از مربی و بچه ها معذرت خواستی و باهمدیگه برگشتیم خونه.حالا پدر که شنید بهم گفت که اینقدر شلوغی کنه تا عذرش را بخوان (البته با خنده بین خودمون).من هم گفتم اون روز چون از ساعت 7 صبح تا 2.30 تو مهد بودی و نخوابیده بودی ...کمبود خواب بهت فشار آورده و یک کمی شلوغی کردی.چون هر وقت شما ساعت 7 صبح بیدار میشی باید ساعت 12 بخوابی و چون خوابت نبرده بود به قول معروف کمی قاطی شده بودی و دیگه........
دیگه پسرم داره بزرگ میشه.......داره مرد میشه .......داره عاقل میشه ..........خلاصه عزیزکم واقعا بهت افتخار میکنیم و هر وقت کوچکترین پیشرفتی که البته برای شما بزرگ و برای ما هم خیلی مهم هستش را در شما میبینیم بجای شما ما کلی ذوق میکنیم و فکر میکنیم خودمون تازه اون کار را یاد گرفتیم و از اینکه پسر کوچولوی ما که 3 سال پیش این موقع اینقدر ناتوان بود که حتی تو خواب نمیتونست از این پهلو به اون پهلو بشه حالا داره شعر میخونه و زبان یاد میگیره و آموزشهای جدید را پشت سر میذاره معلومه که باید کلی خوشحال بشیم.آرزوی هر پدر و مادری است که موفقیت بچه اش را ببینه و بهش افتخار کنه.ما هم به داشتن پسری سالم و باهوش مثل شما افتخار میکنیم.
بهت افتخار میکنیم و خیییییییییییلییییییییییییی دوست داریم
شعرهای مهد آرمان در 3 هفته اول مهر
شعر هفته اول مهر:سلام
سلام دهیم به همه ................با خوشحالی و خنده
سلام سلام بچه ها .................چطوره حال شما؟
هستید خوشحال و خندان ........چون گلهای گلستان
سلام به تو ای عزیز .................که هستی و خوب و تمیز
شعر هفته دوم مهر: مادر
مامان جونم مامان زیبا ...............دوستت دارم من قد یک دنیا
میخوام برات از آسمونها ............هدیه بیارم ستاره ها را
بهشت من تویی تو مادر ............زهر کسی تو مهربانتر
برای من تو همچو جانی ...........تویی که چون فرشتگانی
شعر هفته سوم مهر: پلیس
شبها که ما میخوابیم ................آقا پلیسه بیداره
ما خواب خوش میبینیم .............اون دنبال شکاره
آقا پلیسه زرنگه .......................با دشمنا میجنگه
ما پلیس و دوست داریم ........... بهش احترام میذاریم