آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

آرمان عاشق تاکسی سواریه

1390/8/8 22:31
نویسنده : مامان آرمان
1,310 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

سلام قند عسل مامان

عسلم

آرمان 68 روزه است و مامان عجله داشته و برای گرفتن عکس عسلش را در روروئک گذاشته

 www.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.org

 از اولین روزهایی که مهد جدید میری تغییرات زیادی کردی.تجربه های زندگی را داری یکی یکی پشت سر میذاری.تو این مدت سه سال از بس همه جا ما ماشین شخصی خودمون رفتیم و اومدیم به غیر از ماشین خودمون و چند باری ماشین بابایی .....ماشین دیگه ای سوار نشده بودی.نه اوتوبوس و نه تاکسی...فقط در ظاهر میشناختی ولی از سوار شدن بهشون هیچ تصوری نداشتی.مامان تا همین یک ماه پیش راننده شما بوده و روی سرما و گرما ندیدی تا اینکه قسمت این بود که در مهد جدید ثبت نام بشی و بعد از 2 بار جریمه شدن ماشینمون به مبلغ 20 هزار تومان در حوالی مهد ... به این نتیجه رسیدیم که از خیر ماشین بگذریم و کمی به خودمون تکونی بدیم و مادر و پسر پیاده و سواره بریم و بیاییم.یکی از عوامل قوی در خوب رفتن شما به مهد همین قضیه سوار تاکسی شدن هستش.

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

ماه مهر  به این ترتیب گذشت : مسیر رفت....از پیاده رو به سمت بزرگراه میریم...اصرار داری که از پیاده رو بریم چون کلی پله در طول مسیر داره و دوست داری که پله ها را یکی یکی بالا بری...به پل هوایی عابر میرسیم....دستم را میگیری و تمام پله ها را به سمت بالا و بعد موقع پایین اومدن با هم میشمریم....زیاد از پل هوایی لذت نمیبری چون تو ارتفاعه و از زیرش ماشینها با سرعت رد میشن یک کمی مثل مامان از ارتفاع میترسی....سوار تاکسی میشیم و محکم و سیخ میشینی و با غرور که انگار داری کاره خارق العاده ای میکنی به اطرافت نگاه میکنی و مثل یک مرد بزرگ از تاکسی پیاده میشی.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

در طول مسیر رفت اول یک آقای کوری که از سر صبح ساعت 6 اونجاست و تا شب داره آدامس میفروشه را میبینیم که تند تند بدون مکث میگه آدامسه آدامسی آدامسه آدامسی.....کلی با تعجب اون را نگاه میکنی و بعد حرفهاشو تکرار میکنی....بعد به میدان  میرسیم که همه طرفش آقا پلیسها یعنی دوستان شما ایستادن....از 4 تا پلیسی که تو مسیرمونه به حداقل 3 تاشون باید سلام کنی و اگه اونها بنا به حواس پرتی جوابتو ندهند کمی دلخور میشی که مامان از دلت در میاره که شاید حواسشون به ماشینها بوده و شما را خوب ندیدن....چند باری از جلوی رانندگان تاکسی مسیری که اونجا ایستادن و چون هنوز مسافر ندارن جلسه میتینگ برگزار کردن رد شدیم که اونها با شما سلام و حال و احوال میکردن و شما باز مثل یک مرد باهاشون دستی میدادی و  ازشون رد میشدیم.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

بعد از مهد که میومدم دنبالت اولین چیزی که ازم میپرسیدی ...مامان میریم تاکسی... و من اگه جواب مثبت بهت میدادم کلی خوشحال میشدی.مسیر مهد تا تاکسی را خوب بلد بودی و میرفتیم به سمتشون.تا میرسیدیم اگه ماشین نبود میگفتی : مامان تاکسی نیست و اگه هم بود زود میرفتی تو صف تاکسی.دوست داشتی جلو بشینیم که البته ٩٠ درصد هم جلو میشستیم و در بین راه هم پول را ازم میگرفتی و تو دستت نگه میداشتی تا سر کوچمون که رسیدیم به آقا راننده بدهی و اگه بهت میگفتم مامان جون پول را زودتر به آقا بده اصلا رضایت نمیدادی  و میگفتی هنوز نرسیدیم که.... و تا تاکسی سر کوچه ترمز کامل نمیکرد پول به دست آقا راننده نمیرسید.حتی یک بار هم ما ٢٠٠٠ تومانی داشتیم و کرایه ٥٠٠ تومن میشد...آقا راننده که دید ٢٠٠٠ تومانی دست شماست ١٥٠٠ تومان آماده کرده بود و بهمون میداد ولی شما چون هنوز به سر کوچه نرسیده بودیم ٢ تومانی را نمیدادی....اینجوری داشت یک چیزی هم بهمون میرسید بجای اینکه کرایه بدیم.بعضی از راننده ها با حوصله هم وقتی میبینن شما مثل یک مرد پول بهشون میدید کلی براشون جالبه و یادمه یک بار یکیشون بهت گفت مرسی رییس....شما را با لقب رییس صدا کرد.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد 

یکبار هم برای اولین بار ون سوار شدیم که البته برای مامان هم ون سواری خیلی جالبه چه برسه به شما...بازم جلو نشسته بودیم و شما از اینکه بر خلاف همیشه که سوار تاکسی ون شدیم که هم بلندتره از سطح زمین و هم بزرگتره برات خیلی جالب بود..آخه بچه ام برای اولین بار سوار ماشین ساشی بلند شده اون هم از نوع ون تاکسی....کلی هم عقب مسافر سوار شد و آرمان متعجب که چقدر مسافر سوار شده و همه پشتمونن.

Bus clipart, cars clip art, vehicles clipart free download

سر کوچه از تاکسی پیاده میشیم و شما به تاکسی میگی برو......با دست بهش اشاره میکینی و بلند میگی برو و تا وقتی تاکسی حرکت نکنه به سمت خانه نمیای...حالا کوچهمون که باز پله داره را برمیگردیم و شما این دفعه از روی پله ها میپری و یک بار هم که در حال پریدن بودی زیادی غرور بهت دست داده بود و پهن زمین شدی البته بعد از چندتا ملق زدن که خدا خیلی رحم کرد.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

این تاکسی سواری تا اوایل آبان بود و باز دوباره به دلیل سرما و بارندگی مامان رانندگی را از سر گرفته ولی باز هر روز وقتی میام دنبالت ازم میپرسی میریم با تاکسی.....یعنی با تاکسی میریم خونه و این را هم چنان سوزناک میپرسی که مدیر داخلی مهد کلی جیگرش برات کباب میشه و میگه ...خانم تو رو به خدا این بچه را با تاکسی ببر که خیلی دوست داره.  

www.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.org

پسر شیطونم که کل زندگیمون را بهم میزنه

پسر شیطون

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

با وجود تمام شیطنتهات بازم خیلی دوستت داریم گلم

دوستت دارم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

آرمان آماده کمک به مامانه

چه خوشتیپ

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

آرمان داره تو تهیه سالاد الویه در بخش رنده کردن مواد به مامان کمک میکنه(من تا تو را دارم دیگه غم ندارم)...واقعا کلی از مواد را آرمان رنده کرد و اون سالاد الویه یکی از خوشمزه ترینها برامون بود

فدات بشم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

آرمان در روزهای سرد پاییز ( 8 آبان 90) آماده رفتن به مهد...الهی دورت بگردم که تو بازی در خونه گونه ات ضربه خورده و کبود شده

الهی بمیرم برات

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پسرم دیگه بزرگ شده و فکر کنم دیگه صندلی ماشین برات کوچیک شده ولی برای ایمنی بیشتر و اینکه بهش عادت داری هنوز توش میشینی...داریم میریم مهد

پسرم دیگه مرد شده

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

اولین عکس آرمان در مهد که توسط عکاس در 22 مهر در مهدشون انداخته شده

عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان امیر علی
8 آبان 90 23:13
نازی چه عکسهای جاب و قشنگی .ماشاله مرد شدی واسه خودت خاله حون .خیلی تجربه خوبی واسه بچه هاست با مترو و تاکسی رفتن .افرین چه کار خوبی کردین .چه الویه ای بشه این الویه که این شیطون پسر درست کرده .ماشاله


البته تجربه مترو را هنوز نداره چون مسیرمون به مترو اصلا نمیخوره ولی میتونه اون هم خوب باشه.
مامان امیر علی
8 آبان 90 23:15
اینجا که ما می ریم در غرب تهران یعنی مجتمع تجاری بوستان در پونک هستش که خانه بازی هم داره .ما به خانه بازی رفتیم .ایشاله با هم یک روز بریم .خوش می گذره


ممنون بهش سر میزنم.
مامان امیر علی
8 آبان 90 23:16
ایشاله گونه ات هم زودتر خوب می شه .شیطون


ممنون...
مامان امیررضا
9 آبان 90 11:17
سلام وبلاگ قشنگی داری ان شاالله صد ساله اش کنید من هم یه گل پسر 8 ماهه دارم با اجازتون شما رو تو پیوندهام اد کردم به من سر بزنید


حتما...ممنون از شما
مامان آريا
9 آبان 90 15:49
خاله قربونت برم من كه خوردي زمين اولين چيزي كه به چشمم اومد كبودي روي گونت و زخمي كه توي صورتت ايجاد شده بود كه خيلي ناراحت شدم قربونت برم
عكسات خيلي خيلي نازن قربونت برم با اون پيشبند بستنت بچم بهداشتي كار مي كنه
به به چه سالاد الويه اي شده نوش جونتون
عكس مهدتم معركست و خوشگل
خوشحالم كه داري تجربه هاي جديد كسب مي كني


ممنون خاله جون.....
مامان ماهان عشق
10 آبان 90 14:56
سلام عزیزم.ای جوووونم ماهان منم عاشق تاکسی و تاکسی سواریه.تو اسباب بازیاش هم 2 یا 3 تاشو داره.
شیطون خاله ماهان هم همین بلا رو یر مبلها میاره.
لپت که ضربه خورده.الهی خیلی ناراحت شدم.اون اثر بین ابروها هم مال همون ضربه س؟
همه عکسا هم حسابی نازن.


ممنون خاله.نه اون زخم بین ابروها مال یک ماجرای دیگه است و کبودی روی گونه هم مال بازی هستش.میگن بازی اشنکنک داره سر شکستنک داره.
مامان آرین
11 آبان 90 11:53
واییییییی الهی قربونت برم . حسابی از خوندن این پست کیف کردم. مامانی جالب اینجاست که چقدر این شیطونک ها شبیه هم هستند . انگار داری راجع به آرین مینویسی. یه عکس از آرین دارم مثل آرمان با پیشبند در حال ظرف شستن . تقریبا هم هر روز همین بلا رو سر مبلها میاره . از طرف من ببوسش


ممنون گلم.
مامان امیرعلی
12 آبان 90 10:27
سلام برعکس ارمان جون امیر علی من از ماشین سواری از هر نوع بدش می یاد و زود خسته می شه به همین خاطر سفر رفتن با ماشین رو داریم فراموش می کنیم.
مامان آرین
12 آبان 90 11:46
بفرمایید توی وبلاگمون با یه پست خوشمزه پذیرایی بشین
م
12 آبان 90 22:59
سلام مرسی غلط املای رو بهم گفتی منتظر حظور گرمتون هستم
سمیه : مامان مسیح مقدس
13 آبان 90 13:15
خیلی قشنگ بود....ترانه ی قشنگی رو انتخاب کردی...ممنون ارمان جون رو ببوس ما هم آپیم
مامان ریحانا
23 آبان 90 11:32
خورشيد شکفته در غدير است علي

باران بهار در کوير است علي

بر مسند عاشقي شهي بي همتاست

بر ملک محمدي امير است علي

عیدتان مبارک


ممنون عید شما هم مبارک
مامان معين
28 آبان 90 8:14
عزيز دلم ، معينم اتوبوس سواري رو خيلي دوست داره


اتوبوس هم خیلی خوبه.کلا تمام وسایل نقلیه را بچه ها دوست دارن.