آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

مهد جدید آرمان

سلام گلم....  پسر مامان.....  عسل مامان..... اولین حمام آرمان بعد از تولد در خانه   پرونده مهد اول کلا از فردای روز تولدت بسته شد.فقط 2  روز سردرد و عصبانیت و یک خاطره بد برای مامان باقی گذاشت.البته تو ذهن شما هم کمی ناراحتی از اون مهد مونده.چون چند روز بعد که از کوچه مهد سابق به مقصد کلاس مامان میرفتیم شما با ناراحتی گفتی مهد نه...... یعنی این مهد نریم .چون مسیر را خوب بلدی و فکر کردی دارم میبرمت مهد.پنج شنبه پیش هم که با هم رفتیم مدارک داخل پرونده و وسایل باقی مانده شخصی ات را بگیرم خیلی راضی نبودی بری داخل و وقتی هم که رفتیم تو یه گوشه نشستی و مثل اوایل نرفتی با اسباب بازی...
14 مهر 1390

تولد 3 سالگی آرمان ...(خاطره و عکس)

سلام پسر عزیزم  در سالروز تولد سه سالگی شما گرچه مراسم خاصی نداشتیم اما من سعی کردم که تو همون جشنهای کوچیک و خودمانیمون به شما خوش بگذره.اگرچه 2 بار برات در 2 روز متفاوت کیک تهیه کردیم و شما شمع فوت کردی اما تو هر 2 روز ماجراهایی پیش اومد و ما کلی دمق بودیم. اولش قرار بود خاله ها را خونمون دعوت کنم و یه کیک تهیه کنیم و به اتفاق خاله ها و دختر خاله ها جشن کوچیکی برگزار کنیم که خاله بزرگه پیش دستی کرد و ما را برای روز 4 شنبه 23 شهریور خونشون دعوت کرد.من هم با ذوق رفتم و یک کیک تولد به شکل قطار برات سفارش دادم و روز 4 شنبه صبح رفتیم و کیک را گرفتیم و با خاله و بچه ها رفتیم خونه خاله...
8 مهر 1390

روژین جان تولدت مبارک

  سلام عزیزان امروز تولد اولین نوه خانواده ما روژین خانم دختر خاله آرمان هستش. روژین نازم دختر خوب و زرنگی است که 4 مهر 79 ساعت 23.55 شب پا به این دنیا گذاشت و مادر و پدر و کلا تمام خانواده را با اومدنش خیلی خوشحال کرد.آرمان روژین را خیییییییییییلی خیلییییییییییی دوست داره و همیشه و همه جا سراغش را میگیره .از اینجا تولد خواهر زاده عزیزم را بهش تبریک میگم و براش بهترینها را آرزو داریم.امیدوارم که همیشه و خوب و خوش و سلامت و موفق باشه. خیلیییییییییییی دوست داریم روژین نازنین. عکسهای تولد در ادامه مطلب تولد گلمون روژین جان در جمعه 1 مهر تو خونشون با اتفاق خاله ها و مامانی...
4 مهر 1390

راهنمایی از دوستان خوب وبلاگی

سلام صدتا سلام ما اومدیم گرچه هنوز نگرانی ام تمام نشده   ممنونم از تمام دوستان خوبمون که بعد از تولد پسری بازم ما را مورد لطف خودشون قرار دادن .قضیه از این قرار بود که آرمان تقریبا ٣ هفته رفته مهد.من اون را از ٧ شهریور گذاشتمش مهد تا اومدن مهر عادت بکنه و من هم از اوایل مهر که آماده میشم برم سره کار مشکلی براش نباشه.بعد از کلی تحقیق و وقت گذاشتن یه مهدی که تو منطقه مان مناسب بود با کلی نگرانی ثبت نام شد.از این خیلی ناراحتم که چقدر زمانه بد شده.همه بخاطر پول و بدست اوردن موقعیت  هر کاری میکنن ...دیگه غباهت دروغ گفتن واقعا ریخته.....دیگه اصلا نمیشه به نزدیکترین افرادی که تو جامعه باها...
2 مهر 1390

تشکر از همه دوستان خوب وبلاگی

سلام دوستان خوب سلام به تمامی دوستان عزیزی که به وبلاگ ارمان سر زدن و پیامهای زیباشون را بابت تبریک تولد آرمان گذاشتن. مامان یه چند روزی هستش که مشغله داره.این مشغله هم فکری است و هم عملی که سر فرصت ماجرایی که روز تولد پسری پیش اومده و ذهن مامان را مشغول کرده را مینویسم ......و از تمامی دوستان تشکر میکنم.فکر نکنید بی وفا هستیم و بهتون سر نمیزنم فقط بخاطر یک سری قضایا نتونستم بهتون سر بزنم و پیام تشکر براتون بفرستم.فعلا این تشکر را قبول کنید تا بعد. این گل زیبا به پاس تشکر از شما دوست خوب   ...
29 شهريور 1390

سومین سال تولدت مبارک

    هی....هی....هی....هی هی جشن تو جشن تولد تموم خوبیهاست جشن تو شروع زیبای تمام شادیهاست تولدت مبارک تولدت مبارک    امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره از جشن ستاره آسمون یکپارچه نوره امشب خونمون پر از طنین دلنوازه تو کوچه پر از صدای دلنشین سازه عزیزم هدیه من برات یک دنیا عشقه زندگیم با بودنت درست مثل بهشته تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک      جشن تو جشن تولد تموم خوبیهاست جشن تو شروع زیبای تمام شا...
28 شهريور 1390

روزهای دلهره و اظطراب تا تولد آرمان

دوشنبه 25 شهریور 87 : عصر وقت دکتر زنان برای معاینات هفته های آخر بارداری داشتم.امروز مامانم هم باهام اومد مطب.مامان از هفته پیش که بخاطر بالا بودن فشارم بستری شده بودم نگران بود.مطب خلوت بود.خانم دکتر معاینه کرد.شکمم خیلی پایین اومده بود.انگار بچه هر آن میخواست بیافته.پایین دلم خیلی درد میکرد.خوابیدنم خیلی مشکل شده .چند وقتی میشه روی صندلیهای راحتی میخوابم.البته خوب خوابم نمیبره ولی کاری نمیشه کرد. خانم دکتر اوایل مهر می خواست بره مسافرت.تو تقویمش زمان زایمانم را 12 مهر زده بود.گفت :  بهتره زودتر بچه به دنیا بیاد.بازم گفت : که چون فشارخون دارم هرچه زودتر باید زایمان انجام بشه.بازم گفت : که چون فشار دارم اطمینان نمی کنه ...
25 شهريور 1390

تبریک تولد آریا جون دوست آرمان

  23 شهریور روز تولد یکی از دوستان آرمان هستش از اینجا سالروز سبز تولد آریا جون را به این فرشته کوچولو و پدر و مادر مهربونش  تبریک  میگیم و براشون آرزوهای بهترینها را از صمیم قلب داریم.   یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر وجودت به افتخار بودن   .     ...
22 شهريور 1390

روزهای دلهره و اظطراب

    دوشنبه 18 شهریور سال  87 : عصر وقت دکتر زنان برای معاینه و چکاپ دوره ای ماه آخر بارداری.زمان زایمان به روش طبیعی 22 مهر 87.زمان زایمان به شکل سزارین 10 یا 12 مهر 87.فشار خون 14 روی 8 و 9.بقیه معاینات نرمال.دکتر پیشنهاد به بستری شدن در بیمارستان داد تا تحت مراقبت و کنترل وضعیت باشم.روزهای اولین ماه رمضان بود .امروز برای افطار از طرف مامان و بابای (مامان) دعوت به رستوران باغ گیلاس بودیم.برنامه دعوت افطاری کنسل شد.من در بیمارستان پذیرش و بستری شدم.اتاق 2 تخته بود .هم اتاقی خانمی میانسال که فردا عمل زنان داشت.مامانی و بابایی (مامان) با نگرانی به بیمارستان اومدن.شب مامان و بابا و بعد همسری رفتن.من همراه ند...
21 شهريور 1390