آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

راهنمایی از دوستان خوب وبلاگی

سلام صدتا سلام ما اومدیم گرچه هنوز نگرانی ام تمام نشده   ممنونم از تمام دوستان خوبمون که بعد از تولد پسری بازم ما را مورد لطف خودشون قرار دادن .قضیه از این قرار بود که آرمان تقریبا ٣ هفته رفته مهد.من اون را از ٧ شهریور گذاشتمش مهد تا اومدن مهر عادت بکنه و من هم از اوایل مهر که آماده میشم برم سره کار مشکلی براش نباشه.بعد از کلی تحقیق و وقت گذاشتن یه مهدی که تو منطقه مان مناسب بود با کلی نگرانی ثبت نام شد.از این خیلی ناراحتم که چقدر زمانه بد شده.همه بخاطر پول و بدست اوردن موقعیت  هر کاری میکنن ...دیگه غباهت دروغ گفتن واقعا ریخته.....دیگه اصلا نمیشه به نزدیکترین افرادی که تو جامعه باها...
2 مهر 1390

بازدید از نمایشگاه مادر و نوزاد و کودک و رقصیدن آرمان جلوی مردم

  یک هفتگی آرمان تو خونه بابایی عصر پنج شنبه 17 شهریور 90 تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه مادر و نوزاد و کودک که تو سالن حجاب برگزار شده بود.آخه مهد شما هم اونجا غرفه داشت و از طرف مهد هم دعوت کرده بودن. وقتی رسیدیم اینقدر شلوغ بود که جای پارک برای ماشین پیدا نمیشد. بعد از اینکه ماشین را با فاصله زیاد پارک کردیم به سمت سالن حجاب براه افتادیم.گروه گروه خانواده هایی که یا بچه های نوزاد داشتن یا بچه های همسن آرمان یا بزرگتر یا هنوز بچه هاشون تو شکم ماماناشون مهمون بودن در حال رفت و آمدن به نمایشگاه دیده میشدن. وقتی وارد شدیم اینقدر جمعیت بود که نمیشد غرفه ها را دید.غرفه اول مال نی...
19 شهريور 1390

سر آشپز آرمان

      گلم        ٢٩ شهریور 87 آرمان 1 روزه.......آرمان جان به خانه خوش آمدی چند وقتیه که تو تهیه بعضی از غذاها دوست داری همکاری کنی و خیلی هم علاقه از خودت نشون میدی و مهمتر از همه اینها خیلی با ذوق و شوق کمک میکنی و از اینکه فکر میکنی که تمامشو خودت انجام دادی خیلی هم احساس رضایت میکنی...این را از نفس عمیقی که در انتهای آماده شدن خوراکی میکشی و دستات را بهم می مالی میشه کاملا فهمید.من هم از اینکه میبینم شما علاقه داری که یاد بگیری و کمک کنی و با دقت هم انجام میدی خیلی لذت میبرم و وقتی در نهایت که متوجه میشم خودت از کارت خیلی راضی...
16 شهريور 1390

بازیهای مورد علاقه این روزهای آرمان

  سلام به پسر از گل بهترم ساعات اولیه تولد فرشته کوچک ما در بیمارستان   بازیهای مورد علاقه شما دیگه کاملا پسرونه پسرونه شده.تا چند وقت پیش بازیهات شامل ترکیبی از بازیهای مختلف مثل بازی با وسایل آشپرخونه از جمله کاسه و قابلمه و قاشق و یا دیگر وسایلی تو آشپزخونه و گاهی بازی با وسایل دخترونه مثل کالسکه عروسک بود  یا پیدا کردن سرگرمی از وسایل شخصی این و اون بود ولی یه مدتی است که فقط بازیهای پسرونه میکنی و مامان بیچاره را که تو خانواده دخترونه بزرگ شده را مجبور میکنی باهات بازی کنه.مامان از اونجایی که همیشه با دخترها  بازی و تعامل داشته بازی پسرونه بلد نبود که به لطف شما آ...
11 شهريور 1390

اولین روز ورود آرمان به مهد کودک

سلام گلم سلام پسرم سلام عزیزم خدا را شکر که شما اینقدر بزرگ شدی که داری میری مهد کودک.امروز اولین روزی بود که به شکل رسمی  مهد رفتن را شروع کردی. مامان از مدتهاست که دنبال یک مهد خوب هستش و تا حالا با هم  مهدهای مختلفی را رفتیم و تحقیق کردیم.البته غیر خوب بودن نزدیک بودن به خونه هم مهمه. یک مهد نزدیک خونه با فاصله 3 دقیقه پیاده هستش ولی اینقدر بی نظم و کثیف و بی برنامه است که با وجود خیلی نزدیک بودن شما را اونجا ثبت نام نکردم.این مهد شما کمی از خونه دورتره و باید با ماشین بریم ولی از اونجا که از طرف بهزیستی ستاره گرفته و مدیرش خانمی هستش که دکتری روانشناسی داره و به مسایل و...
7 شهريور 1390

آرمان عاشق

سلام به عزیزتر از جانم پسر خوبم آرمان عاشق در این پست میخوام از عشق و دوست داشتن که خدا مهربون در وجود تمامی انسانها قرار داده و در وجود فرشته کوچولوی خونه ما هم موج میزنه صحبت کنم.   عشق یعنی دوست داشتن با تمام وجود دوست داشتنی که با تمام سلولهای بدن حسش میکنی. به نظر من دوست داشتنی که بی ریا و خالص بدون چشم داشت و انتظار و بدون ایجاد حس مالکیت بر نقطه مورد نظر باشه می تواند عشق واقعی نامیده بشه. عشق کامل عشق به خدا است که در تعداد کمی از مردم به شکل واقعا خالص وجود داره که در بیشتر انسانها  گاهی این عشق با چشم داشت و انتظار در هم آمیخته شده و گاهی هم در زمانهای شادی و رفاه و آسایش این عش...
7 شهريور 1390

آرمان گزارشگر

  سلام به پسر عزیزم و گلم آرمان خان امروز میخوام یکی دیگه از شیرین کاری های شما را بنویسم.شما هر روز یک کار جدید از محیط اطراف خودت یاد میگیری و اجرا میکنی و ما هم کلی لذت میبریم. چند وقتیه است که صبح جمعه ها برنامه جمعه تعطیله فتیله که تازگی هم اسمش و هم بازیگرانش عوض شدند را تماشا میکنی.البته برنامه سابق اسمش جمعه تعطیله فتیله بود و برات جالبتر بود.هم شما دوست داشتی و هم ما ولی از وقتی که بازیگرانش عوض شدند دیگه اون جذابیت رو حداقل برای ما نداره و اسمش هم شده جمعه به جمعه خونه به خونه. خلاصه مابین این برنامه یک مسابقه ای با نام مسابقه محله برگزار میشه که مجری اش آقای روشن پژوه و همیشه د...
28 تير 1390

نی نی شگفت انگیز ما (کد شماره 92)

سلام به پسر خوب و مهربونم امروز میخواهم یه خاطره از دوستت برات تعریف کنم.پارسال یعنی تو تابستان 89 بود که یه روز من و شما و دختر خاله روژین رفته بودیم تجریش یه دوری بزنیم که به مغازه اسباب بازی رسیدیم و شما طبق معمول توپهای داخل سبد مغازه رو دیدی و بهانه میکردی که توپ میخوای ولی ما کلی توپ برات خریدیم و خونه توپ از در و دیوار میباره بخاطر همین مامان مخالفت کرد و چون داشت اشگت در میاومد مامان دلش سوخت و با رضایت شما یه عروسک برات خریدم البته شما از همون بعد از نوزادی علاقه ای به عروسکهای مختلف نشون ندادی ولی این عروسک چون شبیه نوزاد آدم بود را دوست داشتی.وقتی آوردیمش خونه اولین اسمی که به ذهنم رسید اشکان بود که از همون موقع اشکا...
27 تير 1390

لغت نامه آرمانی در 2 سال و ......

                        لغت نامه آرمان در دو سال و....... این کلمات را کاملا صحیح تلفظ میکند : مامان : ماما                                    ماه : ما                            &...
19 تير 1390